دانلود رمان سوگند از نویسنده فاطمه کاکاوند کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، کمی اجباری
تعداد صفحات: 239
خلاصه رمان: سوگند، دختری که سالها عاشق پسرعمویش حسام بوده، سرانجام به وصلت او میرسد. اما پیوندی که باید تکیهگاه آرامش باشد، به تدریج رازهای تلخ و ناگفتهای را آشکار میکند که سرنوشت هر دو را زیر و رو میکند …
قسمتی از رمان سوگند
دو ماهی میشد بابا پیشمون نبود و سیا رو مرخص کردیم و آوردیم خونه فیزیوترایی میرفت چون بدنش خشک شده بود و شکستگیهاش خوب شده بودن ولی بازم به فیزیوتراپی احتیاج داشت. منم درسمو با رفت و آمدهای شدید عمو به آموزش و پرورش و مدرسه از سر گرفتم هر چند خیلی عقب بودم اما ضحا همش خونمون بود و کمکم میکرد. هستی هم درس میخوند و سعی میکرد خودشو برسونه. سیا بهتر شده بود و کارخونه میرفت مامان روحیش بهتر شده بود و بخاطر اینکه دکتر سیا گفته بود استرس براش سمه و امکان داره دوباره حالش بد شه سعی میکردیم پیشش گریه زاری نکنیم و یجوری رفتار میکردیم
انگار مرگ برای همس و بابا جاش خوبه. امتحاناتم رو دادم و اینکه جا مونده بودم یکم برام امتحانات رو سختتر کرده بود ولی با این حال همه رو پاس کردم… شیش ماه به سختی گذشت سیا همون سیاوش قبل بود ولی احساس میکرد بابا بخاطر اون مرده. اینو پیش هیچکی نمیگفت جز هستی و البته هستی روانشناس عالی بود و راضیش کرده بود که حکمت خدا بوده و باید جای بابا رو برامون پر کنه. من درسمو ول کردم و هر چقدم که عمو و مامان و سیا غر زدن نرفتم. هستی هم دانشگاه تبریز قبول شده بود و عمو اجازه نداد بره اونم کلا بیخیال شد و گفت آزاد نمیرم هر چند چیزای جالبی هم قبول نشده بود. اواسط دی بود و مامان حالش
زیاد جالب نبود با منو سارا هم حرفی نمیزد راجبش و ما رو بیشتر نگران میکرد ولی با عمو زیاد تلفنی صحبت میکرد یواشکی. شب مهمون خونه عمو بودیم و منو مامان لباس پوشیدیم. سیا کارخونه بود و ما زود تر رفتیم ساعت شیش اونجا بودیم. خونهی اونام فقط سارا و هستی و زنعمو زهرا بودن مامان و زنعمو مث همیشه نبودن و این کاملا مشخص بود، بطوری ک منو و هستی و سارا فهمیدیم. ساعت هشت بالاخره سرو کلهی پسرا پیدا شد و ما شام خوردیم. بعد از شام عمو درباره کارخونه با پسرا حرف میزد و سارا میگفت میخواد بره اونجا کار کنه حامد مشکلی نداشت ولی حسام میگفت نه محیطش مردونس. &حامد بین حسامو …