خلاصه کتاب
عاطفه که با شهره دوست صمیمی اش زندگی میکند، بتازگی از کار اخراج شده است، او در به در دنبال کار است که پایش به رستوران مردی به نامِ کوروش باز شده و برای کار در آشپزخانه ی آنجا استخدام میشود... کوروش که داری سه فرزند هست و دنبال پرستار برای بچه های بی مادرش به اسرار پدرش محل کارِ عاطفه را از رستوران به خانه منتقل میکند ...