دانلود رمان الماس تلخ از نویسنده غریبه آشنا کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: 191
خلاصه رمان: این اثر روایتی صرفاً عاشقانه نیست. نمیدانم چطور بگویم که این روزها عشق را اشتباه معنا میکنیم؛ کارمان به جایی رسیده که هر هوسی را عشق میپنداریم. الماس تلخ شاید در جستجوی عاشقانهایست که معنای ناب و خالص عشق را بازتاب دهد …
قسمتی از رمان الماس تلخ
ستاره غمگین تر از همیشه روی تخت نشسته بود و به بوتههای رز صورتی خیره شده بود، اصلاً فکرش رو هم نمیکرد شب تولدش اینقدر کسل کننده برگذار بشه. فکر میکرد تا آخر شب با رفقای صمیمیش خوش میگذرونه. اما…. آهی از ته دل کشید و باز هم مثل تمام این 4 سال ذهنش پرکشید سمت به دل مهربون … یه پسر صاف و ساده… یه همبازی بچگی… دلش پر کشید برای حامی همیشگیش، برای پسرخالهای که 4 سالی میشد دل باختش شده بود… اما لعنت به این دل که هیچ وقت با عقل آدما جور در نمیاد … به سختی چشمای بغض دارشو از رزهای صورتی گرفت… کیفشو روی شونش انداخت و از روی تخت بلند شد، همون موقع به
صدای آشنا نه تنها قلب، بلکه همه وجود ستاره را لرزوند… سهیل: سلام دختر خاله. تپش قلب ستاره کم از نفسهای پرهیجان سهیل نداشت، فقط خدا میدونست ستاره با چه سختی روش رو برگرداند… و سهیل برای هزارمین بار با دیدن نگاه شرمالود ستاره ته دلش لرزید…. ستاره: سلام پسر خاله. سهيل : قديما لا اقل وقتی بهم سلام میکردی سر تو میآوردی بالا ستاره مگه عاشقی گناهه؟؟ و سهیل نمیدونست ستاره بیش از همه اون رو میبینه … اصلاً مگه وقتی سهیل جایی بود دیگران هم حضور داشتهاند؟؟؟ اگر کسی حضور داشت پس چرا چشمان به زمین دوخته شده ستاره تنها اون رو میدید. ستاره: خواهش میکنم پسر خاله، لطفاً
ادامه ندین. سهیل: اتفاقاً امشب اومدم که ادامه بدم…. ستاره چرا حتی یه بار هم نخواستی حرفام رو بشنوی؟ چرا نمیخوای حرفاتو بزنی؟؟؟ ستاره: چی بگم… من حرفی ندارم، الانم دیرم شده…. سهیل: چه طور حرفی نداری؟ پس این 4 سال به چه دلیل منو پس زدی؟؟؟ ستاره: پسر خاله خواهش میکنم…. شرایط شما با من متفاوته… سهیل: باشه قبوله، تفاوت داریم…. تفاوتامونو بگو تا حلش کنیم… همهی آدما با هم تفاوت دارن، اگه به خاطر تفاوتا همدیگه رو پس بزنیم پس هیچ وقت نمیتونیم زوجی رو کنار خودمون داشته باشیم. ستاره: نمیشه… سهیل: داری خودتو گول میزنی…. شاید همون طور که تو میگی تفاوتهایی باشه ولی ببین …