دانلود رمان دارک از زهره ابراهیمی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: 1339
خلاصه رمان:
اسفندماه هزار و سیصد و نود و هفت_تهران” ساعت شش قرار بود خونه باشی و الان ساعت یازده شبه! صدای پر خشمش در تاریکی آشپزخانه باعث شد از جا بپرم و لیوان آب در دستم بلرزد.
این پنج ساعت سرت به چه کثافط کاری بند بود که حتی وقت جواب دادن به گوشیت رو هم نداشتی؟نگاه خشمگینش زبانم را بند می آورد… بخصوص که حالا چشمانش سرخ شده اش، نمایان گر آن درد لعنتی اش بود.
دروغ چرا… ترسیده بودم! صدای بلند ضربان قلبم را به وضوح می شنیدم اما به طرز مسخره ای سعی داشتم خونسردی ام را حفظ کنم و خب… ناموفق بودم.قدمی به سمتش برداشتم و به آرامی پرسیدم: درد داری؟
قسمتی از رمان دارک:
نگاه ناباور همایون روی صورتم می چرخید و نیشخند معنادار پیام حالم را بهم می زد
پشت سرم درد بدی گرفته بود و همین کافی بود که ضیافت امشبم را تکمیل کند.
خواهرت روانیه همایون… من کاری نداشتم یهو قاطی می
کنه….
بعد از زدن ،حرفش نگاه غیر دوستانه ای به من انداخت و
انگشتش را به سمتم گرفت
سعی کن احترام نگه داری دختر جون وگرنه قول نمیدم که همیشه اینجوری آروم بمونم
نگاه تیزی به او انداختم و خواستم جوابی بدهم که با لحن محکم همایون حرفم پشت لبهایم ماند.
بس کنید… با هر دو نفرتونم… هم تو گوش کن پیام و هم تو بفهم همتا….
ما اومدیم اینجا فقط بخاطر فريد… بخاطر داغ دلش… لطفا از همین
هر دو نفرتون میدونین چقدر داغونه پس از این دقیقه به بعد یک کلمه هم باهم حرف نزنین تا مثل خروس جنگی نیفتین به جون هم و این سفر رو به فرید زهر نکنین… ماشین بیرون منتظرمونه …
