دانلود رمان با سقوط دست های ما از زینب ایلخانی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات: ۱۳۵۴
خلاصه رمان:
مهم نيست در چه سنى، كجا، چطور؛ اشتباه يا درست اولين بار عاشق شده باشيد ! همين واژه “اولين” كه ضميمه عشق شود، چنان اين صفت و موصوف را مقدس مي كند كه ديگر در همه عمرت چيزى قادر نيست ابهت اين حس را دست بگيرد! عشق اول! با همه سادگى و كودكي اش قلبش را سرتاسر به او ميبخشد. اين عشق بزرگش ميكند و تاوان اين بزرگ شدن براى شيداى ِ”با سقوط دست هاى ما” چه چيز ميتواند باشد جز…؟!
قسمتی از رمان با سقوط دست های ما :
بند شده ام به خودم!
به یک دست خودم میان زمین و آسمانی که حالا حالاها قصد آشتی باهم را ندارند که ندارند!
ارتفاع این سازه بتنی را نمیدانم آسمان خراش است؟! چه اسم زشتی! از خراش دیگری قد کشیده است؟!
برای سری در سرها در آوردن دل دیگری را دریده است!
لعنت به این شهر که دیگر ساختمانهایش هم شبیه آدم هایش شده اند!
چه قدر این وضعیت عجیب است! من از این آسمان خراش آویزانم و سقوط در یک قدمی ام است!
دست راستم تنها دست آویزم شده است، اما چرا وحشت نکرده ام؟!
چرا در این وضعیت نگران اسم آسمان خراشم؟!
نکند من خودکشی کرده ام و خودم می خواهم که بیوفتم!
پایین را که نگاه میکنم.
ماشین ها دقیقا اندازه قوطی کبریت اما سریع و شاید بی هدف زندگی را، تعقیب می کنند!
باد شدت گرفته است و اندامم را به رقص در می آورد.
کاش دستم را رها کنم و همراه باد بروم و بروم … بروم آن جا که خیابان نباشد.
کوچه من و تو.
از آن کوچه های تنگ و باریک که جا برای دو نفر ندارد!