دانلود رمان نفس باش به جانم (جلد اول) از نویسنده شایسته نظری کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، انتقامی، خون بسی
تعداد صفحات: 2170
خلاصه رمان: یک قتل، یک محکومیت و یک ازدواج اجباری! پناه برای نجات برادرش (پدرام) از چوبهی دار، وارد بازی مرگبار رادمان میشود. اما عروس خانوادهی رادمان، با خشمِ انتقام به استقبال او میآید …
قسمتی از رمان نفس باش به جانم
آن شب به سختی و ناراحتی اعضای خانواده گذشت. پناه در اتاقش تا پاسی از سحر قدم زد. آنقدر که سرش گیج رفت و روی تخت افتاد. به راستی چکار میتوانستند بکنند؟ زیر لب با خدای خدا گفت: خدایا من میدونم داداشم بیگناهه توام میدونی؛ پس فرجی کن به جوانیش رحم کن. به بابا و مامان که بیقرارشن در عوض هر راحتی و از من بگیر. اشکش را که از گوشهی چشمش به بالشت روانه میشد را با نوک انگشانش گرفت. بغضش را قورت داد. آن شب حال هیچ یک از افراد خانه خوب نبود. همه منتظر رای دادگاه بودند. هیچ چیز به نفع پدرام نبود… پدرام گوشهی تختش کز کرده بود. جوانی سالم و سر زنده خوش قد و قامت با
ته ریش قهوهای که دل هر کس را میبرد. چهرهی زیبایش بیشباهت به پناه نبود. به راستی مادر حق داشت بیتاب شود و جان به لبش برسد. جوانی پر از شور زندگی… زانوهایش را خم و دستانش را روی زانو قلاب کرده بود. دائما به این فکر میکرد چه کسی دوستش را به قتل رسانده. از طرفی ناراحت و دلتنگ دوستش بود و از طرفی نگران وضع خودش. با خودش میگفت اگر آنجا حاضر نمیشد الان آزاد بود و در چند متری طناب دار نبود. مامورین زندان او را جوانی آرام و خوش برخورد یافته بودند. از جدلهای زندانیها کناره میگرفت و سرش به کار خودش بود. اما زندان بود دیگر قلدران زبان نفهمی هم داشت. اوایل ورودش چند
نفر به او گیر داده بودند و یا پیچش میشدند در یک درگیری سر دستهاشان را با یک دست به نردهها چسباند و صورت به صورتش نزدیک کرد. در همان حال یکی از پشت حمله ور شد قبل از اینه به پدرام برسد با ضربهی پای او نقش بر زمین شد. پدرام یقهی مرد را محکم گرفت و غريد: گوش کن عمو به قیافهی من نگاه نکن یه بار دیگه پا پیچم بشی بلایی سرت میارم که نفهمی از کجا خوردی قلدر بازیتم جمع کن نبینم چون من اعصاب درست حسابی ندارم یه وقت دیدی صبح پا نشدی. مرد که دید این جوان یک تنه چند نفرشان را حریف است حساب کار دستش آمد و دیگر نه تنها پاپیچ او نشد بلکه با دیگران هم کاری نداشت. به راستی …