دانلود رمان رثا از زهرا ارجمندنیا و دریا دلنواز کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی
تعداد صفحات: ۲۰۸۱
خلاصه رمان:
امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین او و امیرعباس، رازی بزرگ پنهان است. رازی که به گذشته، به یک زخم… و در نهایت به یک دلدادگی منجر شده. رازی که حالا بعد از هشت……
قسمتی از رمان رثا :
تحمل ساعت هایی که من را درون چاه خاطره فرو میبرد و نفسم را می گرفت بی طاقتم کرد.
می خواستم پا به منطقه ای بگذارم که پدرم آن را برای من قدغن کرده بود!
هرچه که بود آن اتاق و متعلقاتش آبروی اهالی این خانه بود و من… بی آبروترین!
دستگیره در را با احتیاط پایین کشیدم چشمم به در بسته اتاق پدر و مادرم بود که با باز شدن در سرچرخاندم.
زمین و زمان مثل همیشه متوقف شد، چشمم افتاد به مادرم!
به کسی که پای سجاده اش نشسته بود و خیره به قرآن روی پایش، پلک هم نمیزد.
فکر می کردم فقط خودم دلتنگ شده بودم نگو که این درد مسری بود…
_مامان!
زمزمه ی آرامم را متوجه نشد، در را با احتیاط بسته و نزدیک سجاده اش زانوی راستم را زمین زدم…
نور شمع هایی که در اتاق روشنشان کرده بود روی صورت ماهش می درخشید صورتی که خیس بود و من دل دیدنش را نداشتم.
۔ مونس عباس کجا سیر میکنی؟
دستم را رساندم به چادری که روی سر داشت، کنارش زدم و قطره ی اشکش سر خورد و روی قرآن افتاد.
_باز دوتایی خلوت کردین مامان؟
تازه متوجه حضورم شد سرش را بلند کرد و حلقه ی اشک در چشمانش لرزید
_امیرحسین… برگشتی؟
دلم ریخت زانوی دیگرم هم شل شد و زمین خورد …