ناول تایم
ناول تایم، دانلود رمان های پرطرفدار عاشقانه و جذاب بصورت رایگان ایرانی و خارجی جدید همراه با دانلود رایگان PDF بهترین رمان های آنلاین بدون سانسور در سایت ناول تایم.

متن کامل رمان ترس بزرگ اثر پرویز قاضی سعید دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)

امروز در این دنیای بزرگ دیگر هیچ کس را ندارم. تنها مثل آن شکوفه سرما زده‌ای که بر سر آن درخت باقی مانده است. یک ساعت پیش از گورستان آمدم. در آنجا در آن شهر مردگان تنها امیدم را، تنها کسانی که در این دنیای بی در و پیکر به خاک سپردم؛ او مادرم بود. در مراسم تدفین او هیچ کس نبود. او را در گور گذاشتند و بعد گورکن‌ها مثل اینکه چوبی را در خاک می‌گذارند با خونسردی به روی خاک ریختند. دلم می‌خواست فریاد بکشم نه… شما را به خاطر خدا او را در این گور سرد و خاموش تنها نگذارید. اما فریاد من در گلویم شکست. بغض می‌خواست خفه‌ام کند و اشکم آهسته به روی خاک‌های مرطوب گور او می‌ریخت. همین دیگر، همه چیز تمام شده بود. از گورستان بیرون آمدم، هیچ چیز فرق نکرده بود …

پرده ای از رمان ترس بزرگ

رنگ از صورتم پرید، چنان از روی صندلی جستم که نزديک بود مینا از روی صندلی پائین بیفتد ولی خوشبختانه افسانه چنان گیج بود و چنان در فکر فرو رفته بود که متوجه ما نشد. نمی‌دانم اسمش را چه بگذارم خوش شانسی من یا بدبختی. چون معلوم نیست اگر آنشب افسانه ما را دیده بود اکنون من چه سرنوشتی داشتم. موهای مینا بر روی صورت او خم شده بود گویا از صورتش بوسه می‌گرفت. چشمان او که اشک پرده‌ای بر رویش کشیده بود جذابیت عجیبی داشت با تعجب و حیرت مرا نگاه می‌کرد. افسانه سرمیزی پشت يک ستون نشست من آهسته به مینا گفتم: عزیزم دلت نمی‌خواهد قدری در هوای جان بخش پائیزی قدم بزنیم؟

در حالیکه اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: چرا… چرا خیلی دلم می‌خواهد اگر تو بخواهی همه جا با تو خواهم آمد تا جهنم تا آنطرف دریاهای دور تا ابدیت. سرم را در گوشش گذاشتم و گفتم: تو اول بیرون برو. با تعجب پرسید: چرا؟ گفتم آخر.. او او.. نتوانستم حرفم را بزنم. مینا دستم را گرفت و گفت: چه شده است چرا اینقدر ناراحتی؟ با سر اشاره به میزی که افسانه نشسته بود کردم و گفتم: آخر او آنجا نشسته است مگر نمی‌شناسی او را‌؟ برقی از شیطنت در چشم‌هایش درخشید و در حالیکه مثل بچه‌ها خودش را لوس کرده بود با ژست ملیحی گفت: از او می‌ترسی؟ -آه… عزیزم مینا تو چرا اینقدر بچه‌ای، اگر او ما را ببیند با حسادت دیوانه

کننده‌ای که در وجود او سراغ دارم ماجرائی بپا خواهد کرد که پایانش معلوم نیست. مینا با لجاجت گفت: نه او باید همه چیز را بفهمد، بفهمد که من و تو با هم دوست شده‌ایم او چه بخواهد چه نخواهد باید سایه دختری را به زندگیش قبول کند. او باید قبول داشته باشد که من و تو با هم دوست باشیم مگر خودت نگفتی او مثل مادر تو است؟ این دختر مرا بیچاره کرده بود می‌خواستم فریاد بکشم از جانم چه می‌خواهی چرا می‌خواهی زندگی آرام مرا بهم بزنی چه کسی بتو حق داده است در خلوت تنهایی من پا بگذاری؟ اما نمی‌دانم بخاطر چه موضوعی اینقدر خودم را در مقابل او كوچك احساس می‌کردم. گفتم: مینا از تو خواهش می‌کنم …

رمان بوک، مرجع دانلود و مطالعه این اثر: رمان ترس بزرگ

  • اشتراک گذاری
  • برچسب ها:
  • admin
  • 92 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای رمان ترس بزرگ بسته هستند
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
ورود کاربران

درباره سایت
ناول تایم، دانلود رمان های پرطرفدار عاشقانه و جذاب بصورت رایگان ایرانی و خارجی جدید همراه با دانلود رایگان PDF بهترین رمان های آنلاین بدون سانسور در سایت ناول تایم.
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناول تایم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.