ناول تایم

محمد طاها خسروی پسری مسئولیت‌پذیر است که برخلاف چهره جدی‌اش قلبی مهربان دارد و تمام تلاش خود را می‌کند زندگی مادر و تنها خواهرش را تامین کند اما درگیری احساسی خواهرش و ورود افراد جدید به زندگی‌شان آرامش نسبی آنها را دچار تلاطم می کند. دشمن قدیمی محمدطاها این بار در لباس دوست ظاهر می‌شود تاانتقام گذشته را جور دیگری ازاو بگیرد. جنگ با این دشمن دیرینه همزمان می شود با جنگ محمد طاها با دل و دینش و اتفاقات تازه را رقم می‌زند..

اطلس دختر ساده و معصومی که با اومدنِ همسایه‌ی جدیدشون درگیر رازهای پیچیده‌ای می‌شه که مجبوره بنا به دلایلی با این همسایه‌ی مرموز همخونه بشه، شاهرخ هم بعد از مدتی دل می‌بنده به این دختر معصوم و بینشون...

داستان فوق العاده جذابی از زندگی زنی به نام لیلی که از همسر خود طلاق گرفته و دختر کوچکی به نام لیا دارد که یک روز در مهد کودک با فرزند مردی به نام فرزاد، این دو با هم دعوا می کنند و از این طریق لیلی و فرزاد با هم آشنا می شوند که… داستانی سراسر عشق و هیجان، در این داستان توبه گرگ عشق است نه مرگ.

داستان درباره ی دختری خود ساخته به نام سایه است، که تصمیم گرفته از دشمنش انتقام بگیرد در این راه باید با بزرگترین شرکت پخش دارو رقابت کند و در این راه مجبور از خیلی از چیزهایش بگذرد...

گلابتون دختری ک دوبار سخت برای کنکور وکالت خونده ولی هر دوبار هیچی مجاز نمیشه بعد اون افسرده میشه. همه اطرافیانش این دیپلمه بودن رو میکوبن تو سرش حتی دوست پسرش. برای مصاحبه میره به دفتر یه نشریه خیلی معروف برای منشی گری و درحالی ک انتظار نداره، با استخدامش موافقت میشه‌. مدیر و مسئول یکی از بخش های اونجا دوتا دوست خیلی صمیمی ان که زندگی گلاب به این دوتا دوست بدجور گره میخوره و...

شارلوت دختری که قادر به پرداخت بدهی عموش نیست، اونم مجبوره برای نجات عموش از زندان و شرخرها، زن موقت و اجباری رئیس جذاب و گند اخلاق عموش بشه اما...

داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود... دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی دست و پاچلفتی و در مقابلش، مردی از ایران با جدیت و سردی شخصیت.

همه‌ چیز از یک اجبار آغاز می‌شود. از یک قرار بیست ساله... عهد نانوشته‌ای که سال‌ها پیش بین دو برادر گذاشته شده، زندگی داراب و آذین را بهم گره می‌زند. اما... گره‌ای با طناب پوسیده!..

شرط بستیم عاشقم کنه، بدجوری عاشقش شدم. اما درست روز موعود ترکم‌ کرد و بعد از هفت سال برگشت تا انتقام بگیره. گناه من چی بود؟ بی‌گناهی!

در مورد دختری به اسم شهرزاد که پدرش توسط همکارش به قتل میرسه ، و شهرزاد بعد از مدت ها راضی به رضایت میشه به شرطی که پسر قاتل باباش باهاش ازدواج کنه تا بتونه ارث پدرش و که شرطش ازدواجه بگیره..و چه بلاهایی که سر جانیار نمیاره با همخونه شدنش برای انتقام!