دانلود رمان هکران سایبری (جلد اول) از نویسنده دختر پاییزی کاملا رایگان
ژانر رمان: پلیسی، مافیایی، هیجانی، معمایی، جنایی
تعداد صفحات: 359
خلاصه رمان: گروه هکری عقرب_ترسناک، بیرحم، نامرئی. رئیسشان، اِیکس، قوانین خودش را دارد و دخترش کمند، سلاح تمام عیار اوست. از کودکی آموزش دیده تا بکشد، هک کند و احساساتش را دفن کند. اما وقتی یک غریبه وارد میشود و جایگاهش را میدزدد، کمند دیگر اطاعت نمیکند. او میرود تا گروه خودش را بسازد… و این بار، هدفش تنها یک چیز است: انتقام …
قسمتی از رمان هکران سایبری
کیوان داشت بهم هک یاد میداد و با هر کاری کلی توضیح میداد، خوشحال بودم کمند یادم نمیداد چون مطمئن بودم بخاطر هر کار اشتباهم کلی کتک میخوردم. کیوان به ساعتش نگاه کرد و یه نگاه به من کرد و چشمهاش رو مالید و نفس کش داری کشید، پرسیدم: چیزی شده یا خستهای؟ اروم خندید و گفت: من به جا تو خسته شدم بذار بقیهاش بمونه برای شب. سرم رو تکون دادم و رفتم لپتاپم رو توی اتاق خودم بذارم. به آقای ایکس گفته بودم مثل بقیه تو خوابگاه برای خودم اتاق داشته باشم و فرقی بین من و بقیه نباشه و اونم با کمال میل قبول کرد. از اتاق کیوان بیرون اومدم و سریع از پلهها بالا رفتم. کلید انداختم و در رو باز کردم.
وارد شدم و لپتاپ رو روی میز تحریرم گذاشتم خواستم برگردم دیدم کمند رو لبه خونه ایستاده و به افق خیره شده باد با موهاش بازی میکرد و به هر جهتی که دوست داشت حرکت میداد. این دو روز حالش بدجوری خراب بود و تو پروژهها کمک نمیکرد و سعی داشت تنها باشه و کمتر دیده میشد و گیر میداد. دلم رو به دریا زدم و خواستم برم ببینم چشه و شاید راهی شد تا من سوالهام رو بپرسم. سریع از ساختمون بیرون اومدم و وارد خونه بزرگ آقای ایکس شدم. بعد کمی گشت و گذار پلههایی که به بالای ساختمون راه داشت رو پیدا کردم و ازش بالا رفتم. کمند یه قدم هم تکون نخورده بود و انگار داشت با خودش حرف میزد
چون صدای چیز میز به گوشم میخورد. بیرون اومدم و آروم و خنده رو گفتم: میتونم بیام پیشت؟ سرش رو به طرفم برگرداند که نیم رخ صورتش رو دیدم لامصب تو هر شرایطی اخم میکرد. اروم لب زد: بیا مشکلی نیست. جلو رفتم و کنارش ایستادم که چشمم به لباسهاس افتاد یه شلوار جذب مشکی با یه سویشرت مشکی که از پایینش یه تاپ سفید تنش بود. مثل خودش به افق خیره شدم و لب زدم: داغونی چی شده؟ بدون نگاه کردن بهم با لحن سرد جوابم رو داد: چیزی نیست فقط میخوام تنها باشم. این حرفش بهم برخورد خواستم برم که دستم رو گرفت و کمی جدی گفت: نیومده میری؟ دستهای نرمی داشت یا بهتره بگم …