دانلود رمان همین گوشه از آسمان از لیلا نوروزی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۱۳۶۱
خلاصه رمان:
نور از شیار پرده افتاده بود پشت پلکهایم. خوابم کال مانده بود. درست مثل چند شب قبل. روی پهلو چرخیدم و چشم باز کردم. صورت مادری با فاصلهی کمی از من روی بالش آرام گرفته بود. چشمهایش بسته بودو لبهایش میلرزید. نفسش بوی ماندگی میداد. بوی دهانی بدون دندان. به کندی روی تشک نشستم. موهایم را روی شانه جمع کردم و چشم دوختم به حرکت کرخت عقربههای ساعت که انگار یک جهان روی شانهشان سنگینی میکرد.
قسمتی از رمان همین گوشه از آسمان :
بابا و سینا دیر آمده بودند آنقدر دیر که چراغهای پارک روشن شده بود و کف پاهای من از بس طول اتاق را رفته و برگشته بودم به گزگز افتاده بود.
مادری خوابیده بود زیر باد کولر و مامان پتوی نازکی انداخته بود رویش.
در خانه که باز شد با هول و هراسی که سعی در پنهان کردنش داشتم میانه در اتاق ایستادم.
سينا بدون حرف و حتی نگاه کردن به کسی به اتاقش رفت.
وقتی هم که مامان خواست چیزی بگوید، بابا دست گذاشت روی بینی اش که یعنی حرفی نزن.
بعد هم به من اشاره ای کرد چیزی مثل بگذار برای بعد. با مامان وارد آشپزخانه شد و من برگشتم به اتاق.
انگار بابا نمیخواست مامان چیزی از حرف های ما بداند حالا یا موضوع حل شده بود که بعید به نظر میرسید و یا اوضاع خرابتر از چیزی بود که فکرش را میکردم.
در اتاق باز بود میتوانستم صدای پچ پچشان را از آشپزخانه بشنوم.
لبهی تخت نشستم انگار برای حرف زدن با بابا باید صبر میکردم.
گوشی ام را از روی پاتختی برداشتم و قفلش را باز کردم کسی برایم نظر گذاشته بود وارد اینستاگرام شدم …