دانلود رمان آبنبات چوبی از زهرا بردبار کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، هیجانی، غمگین
تعداد صفحات: ۱۸۰
خلاصه رمان:
داستان درمورد دختریه به نام ملیکا که با از دست دادن عشقش زندگیشو میبازه اما یه اتفاق باعث میشه سرنوشتش تغییر کنه…
قسمتی از رمان آبنبات چوبی :
“مهرسام” میخواستم براش یکم خوراکی بخرم تو شهربازی وقتی به اون مرده گفت آبنبات میخوام دلم میخواست من جای اون مرد بودم.
تصمیم گرفتم براش کلی آبنبات و شکلات و چیپس بخرم.
دم یه مغازه وایسادم و پیاده شدم وقتی برگشتم دیدم داره بیرون و نگاه میکنه دلم براش ضعف رفت.
سوار شدم پلاستیک خوراکیارو گرفتم سمتش و ازش معذرت خواهی کردم، این دفعه وقتی گفت باید بره اعصبانیتمو کنترل کردمو بجاش یه پوف حرص دار کشیدم.
بهش گفتم باید باهاش حرف بزنم قبول کرد.
میخواستم ببرمش خونه ام باید از حسی ک بهش دارم باخبر میشد، نگرانیم از این بود که حسم یه طرفه باشه…
“ملیکا” ده دقیقه بعد ماشینو دم یه خونه پارک کرد. ترس تموم وجودمو فرا گرفت یعنی چیکار میخواست بکنه.
از استرس زیاد ناخونامو میجویدم، یهو روشو برگردوندی هین بلند کشیدم حس میکردم میخواد بخنده ولی جلوی خودشو گرفت.
گفت: دختر چرا رنگ و روت زرد شده نترس بیا پایین کاریت ندارم فقط میخوام باهات حرف بزنم.
نمیدونم چرا بهش اعتماد کردم و پیاده شدم وارد خونه که شدم محو شده بودم برای خودم و حواسم به دور و اطرافم نبود خیلی خونه اش قشنگ بود.
به خودم ک امدم دیدم مهرسام روی مبل نشست و کم کم سر بحث و باز کرد:
-من زياد اهل حاشیه نیستم و نمیدونم از کجا شروع کنم فقط باید بگم از همون وقتی ک دیدمت دلم برات رفت.
داشتم بهش نگاه میکردم که با حرفی که زد از تعجب شاخ در آوردم.
-م من الان نمیدونم چی بگم!
-نمیخاد چیزی بگی فقط بگو تو هم از من خوشت میاد.
حرفی نداشتم بزنم خیلی هم ضعف کرده بودم …