دانلود رمان پلی به زمان از مرجان جانی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات: ۵۵۲
خلاصه رمان:
بذار از خودم برات بگم! یه بدن پر از زخم… دستایی که مدام میلرزن و یه گلو پر از بغض. روحی پر از درد و قلبی که یخ زده. یه آدم کلافه که سعی داره بخوابه. یه آدم که وقتی با خودش حرف میزنه از کلمه خفه شو زیاد استفاده میکنه. یه آدم که دیگه به چیزی فکر نمیکنه. فراموش کرده! من خیلی خستم. از صداهای بلند آدما خستم. از دور بودن خستم. از خستگی همیشگیم خستم از تو خستم حتی از خودمم خستم .. کاش این ادما میتونستن کمی شبیه تو باشن. نبودت واقعا ترسناکه …
قسمتی از رمان پلی به زمان :
[کوروش] دنبالش رفتم اما گمش کردم. وسط پیست وایساده بودم و اطراف رو نگاه می کردم…
هنوز تپش قلب داشتم…
چشمم افتاد به نیاز، نوید!! اینا اینجا چیکار میکنن؟!
بی اراده جلو رفتم و بهشون نزدیک شدم نیاز زودتر از نوید منو دید و مات بهم خیره شد.
دستش رو آروم بلند کرد و نوید رو تکون داد تا به سمت من برگرده.
رو به روش ایستادم و همزمان با برگشت نوید سلام کردم. نیاز آروم سلام کرد و هنوز تو بهت بود.
نوید اخماش تو هم رفت و جدی و با لحن آروم و محکمی جوابم رو داد.
_خوش اومدید.
نیاز: تو واقعی..!
هنوز تو شوک دیدن نگاه بودم و نمیدونستم به واکنش نیاز بخندم یا حالتم رو حفظ کنم.
به زور لبخندی رو لبم نشوندم و سرم رو به نشونه مثبت تکون دادم.
-من یکم پیش نگاه رو دیدم… اما…
نیاز: با نگرانی پرسید اونم تو رو دید؟؟؟
-اره دقیقا روبه روم بود.
نیاز: الان کجاست؟
_نمیدونم منم دنبالش بودم که شمارو…
نذاشت حرفم تموم شه و سریع از کنارم رد شد و رفت …