دانلود رمان آنتریک از سارنا آزادرهی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات: ۱۸۵۱
خلاصه رمان:
-کثافت چطور تونستی؟! من دختر خوبی بودم… تو گفتی حواست بهم هست… تو… تو منو بدبخت کردی… حالا جواب بابامو چی بدم آشغال؟! بی توجه به من و گریه هام از روی تخت بلند شد. همونطور از اتاق بیرون رفت و طولی نکشید که برگشت…
قسمتی از رمان آنتریک :
درست به هفته گذشته بود و آرمین هیچ خبری از من نگرفته بود.
دردم کمتر شده بود و رنگ و روم بهتر شده بود.
مامان دیگه بهم گیر نمیداد و همینکه فکر میکرد من با یه پسر فقط به صورت مجازی دوست بودم و الان هم دیگه گوشیم نمیرفتم خیالش راحت شده بود.
تموم استرسم برای این بود که اگه از یه جایی در بره من باید چه خاکی توی من بریزم.
با تشویش داشتم ته خودکارم و میجوییدم که صدای در اتاقم اومد.
-کیه؟!
-منم نهال.
مامان فرصت نداد تا بگم بیا داخل و خودش اومد.
ابروهام و بالا دادم: چیزی شده؟!
نگاهی به کتابهایی که جلوم بود کرد.
-راجب یه چیزی من و بابات تصمیم گرفتیم گفتم توام در جریان باشی.
حالت دراز کشیده با تعجب بلند شدم. دستگیرهی درو ول کرد و سمت آیینه رفت.
همونطور که ابروهاش رو صاف میکرد گفت: پسر خانوم یزدانی رو یادته؟
گیج گفتم: اصلا خانوم یزدانی کیه؟!
چشم غره ای سمتم رفت.
-وا مامان چرا اینطوری میکنی حالا اون این وسط بحثش چیه؟
جدی گفت: از تو خوشش اومده!
-خانوم یزدانی؟!
مامان که خیز گرفت سمتم مثل جت از جام پریدم.
-غلط کردم.
پسرش تورو توی مهمونی بابابزرگت دیده و بقیه ماجرا.
آب دهنم و قورت دادم.
-الان موضوع ازدواج منه؟!
با لبخند گفت: آره.
لکنت گرفتم. من همش دو روز بود که از گندی که زده بودم میگذشت.
-من نمیخوام …