دانلود رمان سرگیجه از شادی محمدتقی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۱۳۳
خلاصه رمان:
مامون عباسی دستور میده مجنون رو ببرن پیشش… مامون از مجنون میپرسه که لیلی که انقدر زشته و اصلا چهرهی زیبایی نداره پس تو عاشق چی این لیلی هستی که ازش دست نمیکشی… مجنون میگه اگه در دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی اینبار جامون عوض شده بود من لیلی بودم که مجنون شده و جز خوبی چیزی نمی بینه. تو بتی بودی که مثل لات و عزی که پیامبری از سمت خدا تو رو در هم شکست برای بازشدن پیله های دور من و پروانه شدنم و پرواز کردنم. به راستی در انتهای این درد جان فرسا خداست …
قسمتی از رمان سرگیجه :
تو هفته کلا فقط شنبهها با سهراب کلاس داشتم و اون معمولا فقط شنبه ها و چهارشنبه ها آموزشگاه میومد.
به گفته کیارش بیشتر مشغول اداره شرکت باباش بود و کمتر وقت میکرد بیاد آموزشگاه برای تدریس.
دیروز کیان و کیارش رو به شرکتش دعوت کرده بود و پسرها بعد حرف زدن باهاش و گذروندن تایم طولانی کنارش،
حالا پر بودن از خبرها و اتفاقاتی که طول این سال ها برای خانوادهی مهندس خانکی افتاده و گویا پر از و نشیب هم بوده.
و امشب هم قرار بود بیان و از دست آوردهای دیدار دیروزشون پرده برداری كنن.
این دو تا پسر اصلا بزرگ نمیشن و فقط هیکل بزرگ میکنن.
امروز كلاس داشتم از ساعت ۱۴ تا ۲۱ کلاس هام برگزار شد و الان خسته و کوفته داشتم میرفتم خونه.
معمولا همیشه دنبالم نمیومدن و بیشتر وقتا با تاکسی یا مترو و بی آر تی میرفتم و میومدم.
امروزم خودم باید برمیگشتم…
رزا وقتی باباش اومد دنبالش اصرار کرد باهاشون برم که من قبول نکردم.
داشتم تو پیاده رو به طرف ایستگاه تاکسیهای سر خیابون میرفتم که …