دانلود رمان شاید خدا گم شد از محرابه سادات قدیری کاملا رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۱۲۳
خلاصه رمان :
محمد طاها خسروی پسری مسئولیتپذیر است که برخلاف چهره جدیاش قلبی مهربان دارد و تمام تلاش خود را میکند زندگی مادر و تنها خواهرش را تامین کند اما درگیری احساسی خواهرش و ورود افراد جدید به زندگیشان آرامش نسبی آنها را دچار تلاطم می کند. دشمن قدیمی محمدطاها این بار در لباس دوست ظاهر میشود تاانتقام گذشته را جور دیگری ازاو بگیرد. جنگ با این دشمن دیرینه همزمان می شود با جنگ محمد طاها با دل و دینش و اتفاقات تازه را رقم میزند…
قسمتی از رمان شاید خدا گم شد :
روی یکی از کنده های بریده شده ی درختی که حکم صندلی را داشت و برای تزیین حیاط خانه ی خاله به کار رفته بود نشسته،
آرنج هایش را روی ران هایش گذاشته و انگشت هایش را پشت گردن خم شده اش در هم گره زده بود و فکر می کرد.
یک جای کار را مطمئناً یکی یا هر سه تایشان اشتباه رفته بودند که حالا اوضاع این بود.
یک پای این رابطه ی خانوادگی بد می لنگید.
آنقدر که حالا خانوادهی خاله هم در جریانش قرار گرفته بودند.
دستی روی پشتش نشست. بدون آنکه تغییری در حالت نشستنش بدهد،
پلک هایش را از هم باز کرد و کفش ها و پاچه ی شلوار مصطفی را دید.
مصطفی هم روی کنده ی دیگری نشست همان طور که دستش را روی پشت او بالا و پایین می کرد گفت: چقدر سختش می کنی آخه؟
دلش می خواست هوار بکشد سخت هست، تنهایی خیلی سختتر هم هست اما نگفت.
مصطفی دستش را از پشت او جدا کرد و همان طور که خم میشد برای برداشتن برگی از روی زمین پرسید: گیرت چیه؟ چرا نمی ذاری بره سرکار؟