دانلود رمان بن بست از منا معیری و beste کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، انتقامی
تعداد صفحات: ۴۹۳
خلاصه رمان:
آدم های دنیا خاکستری اند. نه سفید نه سیاه…خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدم هایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است. بن بست بن بست نیست، یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ، بن بست یه کوچه نیست، ته قلب آدم هاست …
قسمتی از رمان بن بست :
انگار تمام صداهای اطرافش به یکبار ساکت شدند…
گوشی هم زنگ خورد و زنگ خورد و بعد قطع شد… کیا هم زیاد راحت به نظر نمیرسید…
ترنج کف هر دو دستش را محکم به هم کشید و نفس عمیقی کشید…
سرکی به میشا کشید که به سمت اسباب بازی هایش پرواز کرده بود…
ظرف پنیر را بی حرف برداشت… دستانش میلرزیدند…
بار دیگر به سمت میز آمد و برگشت… میخواست خودش را کنترل کند اما نمیشد…
چشمهایش میسوختند… استرس بدی گرفته بود … احساس میکرد چه قدر… لحظه های خوشی اش کوتاهند…
انگار کسی نشسته بود در گوشه ای و از قصد هر باری که او حسی پر از سبکی می کرد یا لحظه ای احساس میکرد چیزی شبیه به خانواده دارد…
هر چند عاریه و شاید یک جورهایی نمایشی دستش را به نشانه کات تکان میداد و آرامش لحظه ای اش فوت میشد و میرفت توی هوا…
میز را دستمال کشید به ظرف ها نگاه کرد دستشک ها را پوشید…
– ترنج…
سر برگرداند کیا کی رفته بود و حاضر شده بود…؟؟ چرا جواب پیرمرد را نداده بود؟؟
-من دارم میرم شرکت ….زود بر میگردم … بریم برای اتاق بازی وسیله بخریم…
این آدم چه طور میتوانست انقدر خونسرد باشد؟؟
ظرف های کف زده شده را کنار سینک گذاشت پاهایش می لرزیدند سعی داشت به یادش نیوفتد اما مگر میشد؟؟