دانلود رمان چشم نظر از نازنین محمد حسینی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۱۱۷۲
خلاصه رمان:
امیرعلی همت، پسرِ عیاش و خوش گذرون حاج آقا همت سردار جانباز جنگی، به دنبال انتقام از دختری معصوم اون رو به شرکت خودش میکشونه تا نقشهای که ماههاست با دقت براش برنامهریزی کرده رو عملی کنه… دختری پاک و نجیب و معتقد که هیچبخشی از وجودش شبیه معیارهای امیرعلی نیست… مردی که از دین و ایمون متنفره!
قسمتی از رمان چشم نظر :
در دستشویی را باز میکند و جلوی چشمان بهت زده ی حوا چادر را روی زمین می اندازد.
پایش را روی آن می گذارد و روی زمین میکشد.
شب قبل خواب به چشمان شیرین دخترم خواب نیامده بود و سرخی ای که نشان میداد از سر همان بی خوابی و گریه مداوم بود.
_این آشغال جاش همین جاس. باهاش توالت بشور.
جز خونه مامانم اینا و جایی که اونا حضور دارن حق نداری این لچک رو بندازی سرت !
_با چادرم چیکار داری؟
درمانده به چادری که کف دستشویی کشیده شده بود خیره می ماند.
پوزخندی گوشه ی لبش نمایان می شود. در سرویس را می بندد و میگوید:
عزیزم اونجا که داریم میریم مکه مکرمه نیست دبيه! شما هم باید طبق نظر همسرت لباس بپوشی و من حد و حدودت رو تعیین میکنم!
حوا با بیچارگی میگوید:
روزی که اومدین خواستگاری من چادری بودم، روزی که من رو دیدین چادر سرم بود مگه من غیر از این بودم که ازم غیر از این میخوای؟
تمام شب قبل گریه کرده بود و برای عکس پدرش درد و دل کرده بد از شدت گریه صدایش هم خش داشت.
دلش برای روزهایی که هنوز پدرش را داشت تنگ بود برای حال خوب مادرش و برای به این وضع دچار نبودنش…
برای زمانی که حتی اگر کم هم داشتند یک خانواده بودند. کسی نمیتوانست بی پدر و مادر خطابش کند!