دانلود رمان آینه قدی از نویسنده سحر مرادی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری، انتقامی
تعداد صفحات: 2855
خلاصه رمان: آیهان فشن بلاگر، مغرور ومعروفی که با یک کینه و حس انتقام قدیمی تن به ازدواج بامروارید دختر حاج بهرام ثروتمند ترین جواهر فروش شهر میدهد تا به تقاص زخمی که حاج بهرام بر قلب خواهرش گذاشته است…بر سر مروارید بیاورد. تقابل عشق و مذهب در عاشقانه هایی نفسگیر…
قسمتی از رمان آینه قدی :
چشم های مهشید بی اراده ریز شد و ابروهای زنانه اش تاب افتاد به نامفهومی جواب ارمان و پرتاکید پرسید: -چرا من؟! ارمان نفسش را از پس جرعه ی آبی که نوشید رها کرد و انگشت های دستش را کنار بشقاب غذایش مشت کرد. -چون شبیه شما اصیله… چون مثل شما فقط خودشه… تظاهر نداره… یه زن پراحساس ولی مقاومه… قرار نیست نگران این باشم که از پس زندگی برنمیاد… روزگار ازش یه آدم مقاوم ساخته… لوس نیست… اهل قهرو بگیرو بکشش نیست مامان مهشید… نغمه آدمیه که باخودش روراسته… این زن رو میشه زیاد دوست داشت…
چون عواطفتو لنگ در هوا نگه نمیداره… حاکم عادلیه. مهشید و وجدانش در کمال ناباوری حرف های ارمان را قبول داشتند… همان که نغمه لحظه ی آخر قبل خارج شدنش از اتاق بدون برگرداندن نگاهش با زبان رکش گفته بود از این عشق و زندگی دست نمیکشد یعنی مصداق بارز تمام تعاریف ارمان. -برای همین به خاطرش بهم دروغ گفتی؟ ارمان خجالت زده لب زد: -قَد معرفتم پیشتون خمه… کمر بی انصافیم در برابرتون شکسته است… به روم نزنید جفایی رو که بعد یک عمر زحمت، کردم دست گذشت و ِج رن بزرگواریتون. مهشید بغض نگاهش لرزه به صدایش انداخت -شکستم با کارت.
-شرمندتم به علی. – ِمهر مادرانم از پا افتاد. -فرصت بدی بهم خودم پات میشم… شده چهارچنگولی… قلبم حاکم شد به عقلم تو کم تجربگیم مامان. -دلم رخت دامادیتو میخواست. انگار بغض مادرانه اش ُمسری بود که به ارمان هم سرایت کرد و صدا و نگاهش باهم شکست. -بذار جبران کنم مامان… بذار به حساب جوونیم… اولاد کم خطا نبودم برات که یه بار دیگه دست رحمت نکشی رو سرم… ترسیدم از نه قاطعی که گذاشتی تو کاسم… آدم عاشق تبش تند رسیدنه که دست به خطا میبره. مهشید طوری نفس کشید که قفسه ی سینه اش با شتاب بالا و پایین شد.
آیهان فشن بلاگر، مغرور ومعروفی که با یک کینه و حس انتقام قدیمی تن به ازدواج بامروارید دختر حاج بهرام ثروتمند ترین جواهر فروش شهر میدهد تا به تقاص زخمی که حاج بهرام بر قلب خواهرش گذاشته است...بر سر مروارید بیاورد. تقابل عشق و مذهب در عاشقانه هایی نفسگیر...