رمان راورندوم

متن کامل رمان راورندوم اثر جی. آر. آر. تالکین دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)

کتاب راورندوم به قلم جان رونالد روئل تالکین، داستانی کوتاه است که قصه سفر سحرآمیز و پرماجرای سگی به ماه را روایت می‌کند! این رمان جذاب و خواندنی شما را به جایی میان حقیقت و خیال می‌برد؛ جایی که رویاپردازی بهترین شیوۀ زندگی‌ست …

پرده ای از رمان راورندوم

راور که بیدار شد تنگ غروب بود و سایه‌ی صخره‌ها افتاده بود روی شن‌های ساحل و هیچ اثری از پساماتوس دیده نمی‌شد. یک مرغ نوروزی بزرگ کنار راور نشسته و چنان به او زل زده بود که راور برای چند لحظه وهم برش داشت که نکند طرف می‌خواهد یک لقمه‌ی چپش کند. ولی مرغ نوروزی درآمد: شب بخیر چشم انتظار موندم تا بیدار شی. پساماتوس گفت که ممکنه برای چای عصر بیدار بشی ولی خیلی از عصرونه گذشته. راور خیلی لفظ قلم پرسید: جناب پرنده چرا زحمت کشیدید و منتظر موندید تا بیدار شم؟ مرغ نوروزی جواب داد: اسمم میوئه منتظر موندم تا به محض این که ماه در اومد از راه مهتابی ببرمت فقط قبلش یکی

دوتا کار دارم که باید انجام بدم حالا بیا سوار شو ببین پرواز چه کیفی داره‌. اول کار پرواز به مذاق راور خوش نیامد تا وقتی میو بال‌هایش را سفت و محکم باز می‌کرد و نزدیک زمین می‌رسید مشکلی نبود ولی همین که اوج می‌گرفت یا می‌چرخید و پهلو به پهلو می‌شد و هر بار به یک طرف می‌رفت یا خم می‌شد و از آن بالا به سمت زمین شیرجه می‌رفت، سگ کوچولو با بادی که در گوش‌هایش می‌پیچید آرزو می‌کرد دوباره صحیح و سالم با به زمین بگذارد. صدای راور چندباری از ترس درآمد ولی میو هر بار در جوابش می‌گفت سفت من رو بچسب که هنوز شروع نشده. پروازشان با این وضع مدتی ادامه داشت و راور هم به اوضاع

عادت کرد؛ آن قدر که حوصله‌اش هم کم کم سر رفت وقتی میو یک دفعه فریاد زد: بزن بریم! چیزی نمانده بود خوابش ببرد. میو مثل موشکی با منقارش هوا را شکافت و بعد با سرعت و برخلاف جهت باد بالا رفت. خیلی زود آنقدر اوج گرفتند که راور میتوانست ببیند خورشید در دوردست‌ها و پشت تپه‌های سیاه آن سوی دنیا غروب می‌کند. آن‌ها به سمت دره‌های تاریک میان صخره‌های پرشیب ساحلی رفتند؛ با چنان شیب تندی که کسی نمی‌توانست از آن‌ها بالا بیاید.  زیر پایشان دریا دست دراز می‌کرد و به پاهایشان آب می‌پاشید، ولی زمانی حیرت کردند که میان چیزهای سفیدی که در تاریکی رنگ باخته بودند گم شدند. صدها مرغ دریایی …