دانلود رمان مفت باز از ماهور ابوالفتحی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۲۴۲۲
خلاصه رمان:
کوشا افشارجم آقازادهی مغروری که به خاطر اختلافات خانوادگی از خونه بیرون میزنه و به فروش مواد غیرمجاز روی میاره، این بین با یه دختر روستایی آشنا میشه که قبلا بهش دست درازی شده و حالا مجبوره با کوشا ازدواج کنه، اما کوشا شب عروسیشون …
قسمتی از رمان مفت باز :
مات و مبهوتم شوک زده و نگران از اینکه راسته دروغه، داره گولم می زنه؟ مسخره بازی در میاره؟
یا هر چیز دیگه ای از این قبیل، طول میکشه تا به خودم بیام و بپرسم: داری واقعا میگی؟
نگاه میدزده از من امیدوارم بزنه زیر خنده و مثل همیشه وقتی ادای کاراکتر کلیپای اینستاگرام و در میاره بگه:
– سورپرایز، اسکلت کردم.
ولی نمیگه و به جاش لبش رو گاز گاز می گیره.
من الان واقعم گیجم و نمی دونم چه واکنشی نشون بدم دلم میخواد بزنمش ولی اون قدر مظلومه که توانش رو ندارم!
– الان داری راست میگی دیگه؟ آره؟
سر تکون میده و نگاهش هنوز خیره به گل های پتوییه که روی پاهاش پهنه.
یه جوری حرفم رو میزنم که انگار التماس تو صدامه، که با هر نت و نفسش داد میزنه ” ترو خدا بکو الکیه”
میگم:- واقعا واقعا؟
بالاخره زبون باز میکنه و جواب میده: آره نازار آره.
اولین چیزی که به ذهنم میرسه رو می پرسم: به شهریار گفتی؟
نگاهش به سرعت بالا میاد و تعجب میکنم از این واکنش آنی!
میگه: – نه، نگی بهشا. باشه نازار؟
عصبی میشم و الان وقت اینه که داد بزنم و بگم – خیلی غلط کردی که نگفتی زنیکه!
اسم شهریار که میاد رنگ به رنگ میشه، تنها نقطه ضعف کوفتیش تو زندگی شهریاره و میدونم که اونم بی لیاقته و بالاخره یه جا گندش در میاد.
با لحن متلمسی میگه: – نازار ترو خدا.
دلم میخواد با پشت دست بکوبم تو دهنش!