دانلود کتاب چون دوستت دارم از گیوم موسو کامل رایگان
ژانر کتاب: عاشقانه
تعداد صفحات: 227
خلاصه کتاب:
کتاب چون دوستت دارم ماجرای لیلا، دختری کوچک، است که پنجسال پیش در یک مرکز تجاری در شهر لسآنجلس ناپدید میشود و به همین خاطر پدر و مادرش زندگی خود را میبازند. پنج سال بعد، در همان مرکز تجاری، درست سر همان روز و ساعت گمشدنش لیلا پیدا میشود. او زنده است، اما غرق در سکوتی مبهم… . کسی نمی داند او کجا بوده است و چه بلایی بر سرش آمده است.
قسمتی از کتاب چون دوستت دارم :
خوب، بعد چی شد؟
صدای بوقی به معنای اتمام محدوده چاله هوایی به صدا درآمد و لرزشها تمام شد و در همان لحظه بود که اوی از اعماق داستان زندگی اش بیرون آمد. مارک تکرار کرد در نیویورک چه اتفاقی افتاد؟ قاتل مادرت را پیدا کردی؟
من… این دختر نوجوان لحظه ای مکث کرد از این که از داستان زندگی خود برای او صحبت کرده واقعاً متعجب شده بود و حالا دیگر مطمئن نبود که آیا به تعریفش ادامه دهد یا همینجا متوقف شود. این مرد را فقط چند ساعت بود که می شناخت.
چطور توانسته بود تمام رازهای خصوصی زندگیاش را برای او تعریف او که معمولاً به هیچکس اعتماد نمی کرد با نگاهش با حضورش با توجهش، به طوری خاص برای او دل میسوزاند. همه اینها او را آزار میداد. ناگهان احساس خطر وجودش را فرا گرفت و باعث شد تا از این سلطه و نفوذ فرار کند بهانه آورد و گفت:
باید به دستشویی بروم مارک فهمید که دیگر ارتباطش با اوی قطع شده است. از روی صندلی بلند شد تا این دختر جوان بتواند از ردیف صندلیها خارج شود. با نهایت تأسف. در حالی که اوی دور میشد، به او نگاه می کرد. داستانی که تعریف کرد واقعاً او را تحت تأثیر قرار داد و او را به یاد بچگی خودش و کنور انداخت دوباره به دخترش نگاه کرد. صدای موتورهای هواپیما همچون لالایی آرامشبخشی برای او بود و او راحت در حالی که سرش به سمت پنجره هواپیما ،چرخیده، به خواب رفته بود. هواپیما دوباره به حالت سکون رسیده بود چراغ سبز روشن شده بود که به معنای اجازه استفاده مجدد از موبایلهایشان بود یک آنتن تقویت کننده در بدنه هواپیما وجود داشت و به همین دلیل ایجاد ارتباط توسط موبایل امکانپذیر بود مارک از این که نیمی از مسافران با عجله تلفنهای خود را برای چک کردن ،پیغام روشن می کردند متعجب بود.
آهی عمیق کشید به نظر میآمد در طول این سه سال، جامعه مصرفی تلفن همراه پیشرفت قابلتوجهی داشته است. خیلی زود همه یک هندزفری روی گوش داشتند تا بتوانند در تمام لحظات زندگی و حتی در زمان خواب دیدن و خلوتهای خصوصی …. خود از آن استفاده کنند. عجیب است که با این همه ارتباطی که با هم داریم کمتر حرف همدیگر را میشنویم. در حالی که این زمانه را به نقد می کشید، متوجه شد که تلفن نیکل را با خود آورده است. آن را از جیب کتش درآورد و از آنجا که ضد و نقیضهای بسیاری در بشر وجود دارد او هم دقیقا همان کاری را که چند لحظه بیش زیر سؤال برده بود انجام داد پیامی نداشت اما چند تماس از دست رفته وجود داشت که همه آنها مربوط به یک شماره تلفن بود.