دانلود رمان شب طاهره از نویسنده بلقیس سلیمانی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، درام
تعداد صفحات: 258
خلاصه رمان: «طاهره کریم قاسمی» در یک روز عادی، هنگام انتخابات انجمن اولیا و مربیان مدرسه دخترش، ناگهان با «مرضیه» رو به رو میشود؛ دوستی از سی سال پیش که خاطرات تلخ گذشته را برایش زنده میکند. مرضیه، هم دانشگاهی و همرزم سیاسی طاهره در دهه ۶۰، قول ملاقات دوباره میدهد. طاهره با درد به گذشته نگاه میکند: هفده سالگی، پدر در بستر سرطان، و ازدواج اجباری با پسرعمو، «احمد»، فقط برای آرامش خاطر پدر. اما احمد، پس از عقد، او را تنها میگذارد و ناپدید میشود. او عضو یک سازمان سیاسی است و تنها یک یادگاری مبهم از خود به جا میگذارد. با اینحال، طاهره هنوز دل در گرو عشق او دارد و …
قسمتی از رمان شب طاهره
احمد که از راه میرسد، طاهره به کل فراموش میکند پدرش در بستر مرگ است و همه این بازیها برای این است که او از این رنج راحت شود. گوشه آشپزخانه مینشیند و به تاپ تاپ قلبش در آن شلوغی گوش میدهد. هیچ وقت چنین تجربهای نداشته. هیچوقت پسری را دوست نداشته است. حتی قاسم مش ابراهیم را هم که مدام سر راهش سبز میشود اصلا و ابدا دوست نداشته است. حتی از او بدش هم میآمده و حالا که او را به یاد میآورد بیشتر بدش میآید. او کجا و احمد کجا. احساس میکند دختری که احمد میتواند نامزدش باشد قاسم مش ابراهیم باید نوکرش باشد. اصلاً قاسم مش ابراهیم به او توهین کرده که خواهانش بوده،
پسره دیلاق زرد نبو. احمد به حمام خانه خودشان میرود. زنها خبر را که میآورند، طاهره سرش را پایین میاندازد و به رخوتی که سرتا پایش را گرفته تن میدهد. حالا قدم به قدم، نفس به نفس احمد را دنبال میکند. حتی وقتی تیغ چانهاش را میبرد، طاهره رو در هم میکشد و زیر لب آخ هم میگوید. گاه در آشپزخانه است و گاه اینجا و آنجا پرسه میزند. بگویی نگویی زنها هم او را فراموش کردهاند. حالا یکی چایی میریزد، یکی چایی میبرد، یکی میوهها را در ظرف میچیند، یکی کارد و پیش دستی آماده میکند و همه از این حرف میزنند که حال بیمار از عصر تا به حال خیلی خوب شده، حتی چند لحظهای نشسته و به بالشها تکیه داده. رحیمه
هم از مواجهه احمد و پدر میگوید که احمد دست پدر را بوسیده و پدر خیلی طولانی سر احمد را در بغل گرفته و هق هق کرده کسی نشنیده پدر به احمد چیزی بگوید ولی خوب معنای این عمل را زنها این میدانند که پدر از احمد خواسته هوای ته تغاریاش را داشته باشد و او را خوشبخت کند. عمه صنوبر هم از گوبه گو کردن حرف میزند و همه وصلتهای این چنینی را در شمس آباد بر میشمرد. رحیمه معتقد است وصلت خود به خودی خیلی خوب است. فامیل گوشت آدم را بخورد استخوانش را بیرون نمیاندازد اما خدیجه میگوید این نوع ازدواجها خیلی هم خوب نیستند. خودش از رادیو شنیده اگر بچههای اینها با هم ازدواج کنند حتماً …