دانلود رمان نوازشم کن از نویسنده مریم پیروند کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات: 1250
خلاصه رمان: فیاض، مردی خشن و زخمخورده از زندگی، در جوانی اسیر چنگال زنی افسونگر و زیبا میشود که او را به ورطهای از تجربیات تلخ و ناپاک میکشاند. این رویدادها، زخمهای عمیقی بر روانش برجای میگذارند و نفرتی پایدار از زنان در وجودش میکارند. سالها بعد، هنگامی که سرنوشت او را به دختر همان زن نزدیک میکند، فرصتی برای تسویه حساب با گذشتهاش به دست میآورد…
قسمتی از رمان نوازشم کن
از جا بلند شدم و تلویزیون رو خاموش کردم. اینجوری فایده نداشت. باید فردا با مفتخری حرف میزدم تا یه فکر اساسی برای آزادی مامان کنه. شاید مجبور میشدیم شرکتو بفروشیم و پول سهامدارا رو بهشون پس بدیم و با باقیمانده پولش بدهی و حقوق عقب افتاده کارگرها رو پرداخت کنیم. اینجوری میشد بخشی از جرمهای مامان رو سبکتر کرد و برای آزادیش امید بیشتری داشت. امیدوارانه و گس لبخند زدم. افکارم اگر چه پیچیده و سامان نیافته بود ولی به آزادی مامان و جبران خسارتهای حاصله از کارش امید داشتم. لیوان رو زیر شیر آب گرفتم و توی آبچکان گذاشتم. راه افتادم به سمت اتاقم که صدای ریزی از حرکت نگهم داشت.
گوش تیز کردم تا بفهمم صدا از کدوم قسمته. انگار صداها بیشتر شبیه کلید انداختن توی قفل و ور رفتن با قفلی باشه که کلید دیگهای رو اشتباهی توش جا کردن. صداها از در ورودی بود. سریع از پشت ستون آشپزخونه بیرون اومدم و به سمت در ورودی رفتم. ترس سعی داشت زیر زانوهام رو خالی کنه. دختر ترسویی نبودم و قبلا با تنها شدن توی خونه زیاد مواجه شدم اما الان انگار چیزی از درون باعث شده تپشهای قلبم مثل سابق نباشن، چیزی که شبیه احساس خطر بود. دست و پای لرزونم رو به طرف در کشیدم و به چشمی در نگاه کردم. یه پسر درشت هیکل مقابل در ایستاده بود که صورتش رو درست توی چشمی نمیدیدم و
سعی داشت با دسته کلید بزرگی که میون دستش داره قفل درو باز کنه. ته دلم خالی شد باید به پلیس زنگ بزنم. همینکه صورت پسره رو دیدم فهمیدم پسر جعفر آقا سوپرمارکت سر خیابونمونه. مرد هیزی که هر بار از مغازهش خرید میکردم با ایما و اشارهی کثیف چشماش میگفت: -مامان خانومتون کجاست؟ کم پیدان. چند روزیه نمیبینمشون. گرفتارن؟ از ترس قفسهی سینهم تنگ شد. میترسیدم هرآن در رو باز کنه و وارد خونه بشه. اونوقت من به تنهایی با این جثهی ظریفم، چیکار میتونستم انجام بدم؟ سریع به عقب رفتم. صدای زنگ موبایلم توی سکوت خونه طنین انداخت. به سمت صداش رفتم. گیج میزدم و به هر طرف نگاه میکردم …