دانلود رمان هذیون از فاطمه سآد کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۱۲۹۰
خلاصه رمان:
آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیمخیز شدم تا بتونم بشینم. یقهام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس میزدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم ساق دستم درد میکرد و رد ناخون، قرمز و خط خطیاش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم میدادم چنان دردی تو مچم میپیچید که ناخود آگاه ریتم نفسهام تند میشد اما با این همه دردش در برابر درد قلب زخمیام هیچ چیز نبود. بوی غذای سوخته خونه رو پر کرده بود و تلفن خونه بیوقفه زنگ میخورد ولی مغزم خالیتر از اونی بود که بتونه دست و پام رو راهنمایی کنه چیکار باید بکنند ...
قسمتی از رمان هذیون :
– پناه – کف دستم رو به گوشه شالم کشیدم تا نم عرق رو از روش پاک کنم.
استرسی که تمام وجودم رو پر کرده بود و بغضی که توی گلوم بزرگ و بزرگ تر میشد نفس کشیدن رو برام سخت کرده بود.
پرنیان ارنجش رو به دستم زد که تكون خوردم و ترسیده نگاهش کردم.
خودش رو بهم نزدیک کرد و بازوم رو گرفت و گفت: فصل فراقها داره میرسه پناه نگاه کن؛ هوا داره میره رو به خنکی.
به نظرت امسال قراره چه اتفاق عاشقانهای تو فصل عاشقانه ها برامون بیوفته؟
سرم رو پایین انداختم و به توالی سنگ فرشها خیره شدم. نیش اشک رو تو چشمم احساس کردم و تند تند پلک زدم.
پرنیان بی خبر بود از پاییز امسالش اما من میدونستم دقیقا کنار کی قراره مهرش رو آبان و آبانش رو اذر کنه و کنار کی قراره صدای خش خش برگ ها رو زیر پاهاش بشنوه.
من داشتم کمک میکردم به اینکه اتفاق عاشقانه پرنیان تو خنکای غروب یک روز شهریوری رخ بده …