دانلود رمان سیاهکار از زهرا بهمنی خوی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، جنایی
تعداد صفحات: ۵۵۷
خلاصه رمان:
رمان سیاهکار، روایت سیاه بازیهای زندگی است. مافیا به طرز آشکاری در شهر پرسه میزنند و مانند یک گرگ در یک شب ناب، زوزه کلتهایشان بلند میشود، نیش ظالمانه خود را برای شخصی تیز میکنند و در آخر… نیلارز تنها در هفت روز آمیخته به سیاهیهای زندگی میشود و در یک شب که پدرش… چه میشود؟ در شبهای مافیا قصه من، چه کسی مورد هدف خواهد گرفت؟!
قسمتی از رمان سیاهکار :
صدای گریه ها پچ پچ ها جیغ ها و صدای صوت قرآن تو بهشت زهرا پیچیده بود.
-خدا، آخه چه گناهی کردم که بچه ام رو گرفتی؟ پسرم آخه این رسمش نبود که بدون دیدن مادرت بری.
روی پدرم خاک میریختند و من خودم رو لعنت میکردم که نمیتونستم جلوشون رو بگیرم اما نگاه…
-نه نه چرا خاک میریزید؟ بابام زنده است این کار رو نکنید. آرمان نکن توروخدا اون خاک رو نریز بسه، بسه!
جیغش تو خلوتی بهشت زهرا اکو شد.
آرمان بیل رو زمین انداخت، خانم های ایستاده در کنار نگاه رو کنار زد و اون رو محکم به آغوش گرفت.
عمو یک ثانیه هم از من دور نمیشد منی که دو روزه صدام در نیومده و حتی یک قطره اشک هم نریختم…
((گذشته – دوران کودکی))
-بابا خسته نباشی!
-توهم خسته نباشی عزیزکم.
-بابا تو مثل مامان بی معرفتی نمیکنی مگه نه؟
-من بدون شما نفسم بند میاد رز زیبای من!
((زمان حال))
-نیلا! قربون چشم هات برم، گریه کن عزیزم، نریز تو خودت خواهش میکنم یک چیزی بگو، یک کاری کن!
چی کار میکردم؟ چی میگفتم؟ من دیگه توانایی هیچ کاری رو ندارم.
من حتی نمیتونم دست هام رو تکون بدم اما…
-نیلا رز!
با دیدن بابا و مامان کنار هم لبخندی رو لب هام نقش بست.
هر دوشون با خوشحالی خیره من بودن مامان دست بابا رو تو دستش گرفت و چشمکی به من زد …