دانلود رمان قبله گاه شیطان از آرمیتا فسایی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۳۱۲۰
خلاصه رمان:
من گلبرگم، شب زایمانم از خونهی شوهرم فرار کردم چون میخواست تو اون وضعم بهم دست درازی کنه. نیمه شب با ماشینی تصادف کردم که صاحبش دکتر خوش قد و بالایی بود که من رو برد خونش. طلاقم رو گرفت و برای این که تحت حمایتش باشم من رو صیغه کرد. قرار نبود بینمون اتفاقی بیوفته ولی …
قسمتی از رمان قبله گاه شیطان :
گلدان بعدی را محکم تر به زمین کوبید و فریاد زد: من با اون مرتیکه ازدواج نمیکنم.
پدرش که دیگر کلافگی از سر و رویش میبارید، چند قدم جلو رفت و نعره کشید: تو معلوم هست چه مرگته دختر؟
نمیخواستیش چرا گفتی بیان خواستگاری هان؟ مگه ملت بازیچه دست تو هستن که هر وقت خواستی، بیان هر وقت نه برن دنبال زندگی هون؟
مادرش بی جان روی مبل نشست و زیرلب و وای وای کنان رو به طلایی که انگار قصد کوتاه آمدن را نداشت نالید.
-خدا بگم چیکارت نکنه دختر … آبرو برای آدم نمیذاری خیر سرش دکتره!
از جایش بلند شد و سمت طلا یورش برد. از موهایش گرفت و بی توجه به صدای جیغش، او را سمت خودش کشید.
نمیخوام… همچین دکتری نمیخوام چته طلا چته؟ کجای تربیتمون گند زدیم که حالا اینجوری شدی؟ چه مرگته دختره چشم سفید؟
طلا به سخی موهایش را از لا به لای انگلستان مادرش بیرون کشید و پا گذاشت روی خورده شیشه های ریخته شده.
سوزش بدی به جانش افتاد و خون، سفیدی سرامیک های زیر پایش را رنگی کرد.
-دوسش ندارم… دوسش ندارم جرمه؟
پدرش دست روی دلش گذاشت و چشم بست روی دختر سر تقش. مادرش گوشه ای نشست و سرش را میان دستانش گرفت.
-باشه من اشتباه کردم گفتم بیان… شما… شما درست میگید.
نفسش تکه تکه و صدایش با لرز به گوششان میرسید. بابا شهاب… من… من یكی دیگه رو دوست دارم …