دانلود رمان انقضای عشق تو از نویسنده آذر یوسفی و زهرا زنده دلان کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، بزرگسال
تعداد صفحات: 681
خلاصه رمان: باربد مهرزاد، جوان ۲۸ سالهای که خودشیفتگی رو به هنر تبدیل کرده! غرورش از برجهای شرکت هواپیماییاش هم بلندتره و تنوعطلبی، سوخت اصلی زندگی لاکچریشه. همیشه دختران زیبا را شکار میکند، کمی بازی میدهد و بعد… مثل یک شیء بیارزش کنار میگذارد. اما سرنوشت قراره این بار طعمهای برایش تدارک ببینه که …
قسمتی از رمان انقضای عشق تو
نیم نگاهی به کوله باری از پروندههای روی میز انداختم و برای اولین بار اعتراف کردم که کم آوردم! توی دلم به خودم فحشی دادم که چرا سالی یه بار باید توی این خراب شده بیام و این همه کار رو روی هم جمع کنم! کلی هماهنگی و تماس با آژانسهای مختلف، مصاحبهها، سفرایی که برای آژانس و پیشرفتش لازمه، روی شونمه و منه بیعرضه هنوز نتونستم کاری بکنم و موندم چطوری این آژانس با این بینظمیام هنوز هم محبوب و معروفه! بیحوصله اولین پوشه رو برداشتم و با ورق زدن چند تا صفحه اولش، خمیازهی طولانی و پرصدایی کشیدم. نفس کلافم رو بیرون فرستادم و پوشه رو روی میز پرت کردم. دستی روی صورتم
کشیدم و تکیهم رو به صندلی دادم. چند دقیقهای سعی در متقاعد کردن خودم داشتم که همه کارها رو امروز سر و سامون بدم، اما با جرقهای که توی ذهنم زده شد، افکارم به هم ریخت. تلفن رو برداشتم و شمارهش رو گرفتم. طولی نکشید که صدای گرفتهش توی گوشم پیچید: به جناب رئیس! چه عجب! امری داشتی سرور؟ لبخندی روی لبم نشست و با صدایی که خستگی و تمنا ازش میبارید گفتم: تو نمیخوای یه سر بیای آژانس؟ بیا یه نگاه به این پروندهها بنداز، این حیدری مخ منو خورد از بس گفت ببین اوکیه یا نه، جون داداش بیا حال ندارم اصلا! اصلا اگه بتونیم امروز همشو تموم کنیم یه شام توپ مهمون منی. چه طوره؟ با
همون صدای داغون پقی زیر خنده زد و با حرفی که زد، در دهنم رو بست. -این جور روش خر کردن واسه اون دوست دخترای یه ساعتت خوبه عشق داداش نه منی که پیش خودت بزرگ شدم! نتونستم خودم رو کنترل کنم و همراهش خندیدم. با صدایی مسخره گفت: چی کار کنم که خرابتم عشقم! اون لباس خوشگلاتو بپوش که اومدم. فحش ناجور و غلیظی بهش دادم و اون قهقهه زنان تماس رو قطع کرد. از روی صندلی بلند شدم و بیاراده به سمت پنجرهی بزرگ دفترم رفتم. پرده رو کشیدم و حجم عظیمی از نور و گرما مهمون صورتم شد. نگاهی به خیابون پرتردد انداختم و مثل بچه کوچولوها مشغول دید زدنشون شدم. کاش صبح …