دانلود رمان اشتباه صحرا از نویسنده سعیده براز کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات: 1417
خلاصه رمان: صحرا دختری که برای دیدن دوست پسر مجازیش به بهانه ی اردو از خونه اشون به شهر دوستش میره اماوقتی به خونه ی دوست پسرش میرسه. میفهمه رفته خارج واون همون جا جلوی در از هوش میره ووقتی به هوش میاد برادر دوست پسرشو بالای سرش می بینه وپیامهای تهدیدآمیزی از طرف پدرش که میگه دیگه حق برگشت به خونه رونداره وصحرا می مونه برادرشوهر بداخلاقی که اونو مثل یه انگل می بینه و …
قسمتی از رمان اشتباه صحرا :
نمی دانم چرا از این حرفش حس بدی می گیم. ـ نه نیس زن، کارتون؟ به محض اینکه این حرف را می شنود، صدایش اوج می گید. ـ به چه حق رفن چک منو برگشت زدی، هاااان؟؟؟؟ در مورد چکی حرف می زد که چند روزی بود از تاریخش گذشته بود و هرچه سعی کرده بودم با صاحبش تماس بگیم و هشدار بدهم که چک را برگشت می زنم، نتوانسته بودم پیدایش کنم و بالاخره با مشورت پدر به بانک رفته بودم و چک را برگشت زده بودم. با صدای فریادش می ترسم و ناخودآگاه نگاهم به سمت ماش زن سعید می افتد که خالی است و از نبود سعید بیش تر اسیس می گیم.
ـ موعد چکتون گذشته بود و… مرد دوباره فریاد می زند. ـ اول باید با من تماس می گرفن بعد میرفتن میذاشن اجرا، زنیکه. آب دهانم را قورت می دهم و می خواهم به خودم مسلط شوم تا بتوانم حرفم را بزنم. ـ من باهاتون چند بار… مرد توی صورتم فریاد می زند. ـ هیچکی با من تماس نگرفت، چرا آبروی آدم ها براتون مهم نیست؟ با فریاد های مرد، حسان حالم بد می شود و دست و پایم به لرزه می افتد، من هما زن هستم که از صدای گریه ی الیاس به هم می ریزم حالا چطور می توانستم فریاد های این مردک نره غول را تحمل کنم؟!
باز هم نگاهم به سمت ماش زن سعید می افتد و چشمانم پر از اشک می شود. مادر و برادر هایم با صدای داد و فریاد به جلوی در می آیند اما مردک با دیدن مادر وبرادر هایم بیش تر جوگی می شود و دور بر می دارد. ـ حاج صفان با این همه مال و منالش، نمی تونست یه ذره بهم وقت بده؟ مرد به خانه اشاره می کند. ـ هر چ مال و منال بیشی، خسیس و دندون گرد تر!! مادر که حال نزارم را می بیند دستم را می گید و می خواهد مرا به داخل خانه می برد که مردک پایش را جلوی در می گذارد. ـ کجا، کجا؟ پس کی باید جواب منو، جواب آبروی رفته ی منو کی بده؟
صحرا دختری که برای دیدن دوست پسر مجازیش به بهانه ی اردو از خونه اشون به شهر دوستش میره اماوقتی به خونه ی دوست پسرش میرسه. میفهمه رفته خارج واون همون جا جلوی در از هوش میره ووقتی به هوش میاد برادر دوست پسرشو بالای سرش می بینه وپیامهای تهدیدآمیزی از طرف پدرش که میگه دیگه حق برگشت به خونه رونداره وصحرا می مونه برادرشوهر بداخلاقی که اونو مثل یه انگل می بینه و ...