دانلود رمان قلب من برای تو از بهار سلطانی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۶۵۱
خلاصه رمان:
امیرحافظ، خانواده ی پیچیده ومتمولی دارد. ولی همیشه سعی کرده خارج از این دایره، راه و هدف خودش را پیش ببرد، او که دل درگروه نهال دختر برادر همسر اول پدرش دارد، (عشقی زیبا وحقیقی) اما مجبور به ازدواج با دختر رئيس خود میشود و…
قسمتی از رمان قلب من برای تو :
داشتم برای رفتن به خونه رئیس خودمو آماده می کردم،
نهال ازم رسید دارم چکار می کنم، گفتم: مهمونی دعوتم… دیگه حرفی نزد!
نمیدونم چرا ولی حسی بهم می گفت نهال دلخوره!!
همون کت و شلوار جدیدی رو که گرفته بودم، برای خونه رئیس و رفتن به مهمونی پوشیدم،
موهامو ژل زدم و ادکلنو رو به خودم گرفتم و کمی به خودم پاشیدم از اتاقم که اومدم بیرون.
مامان با تعجب نگام کرد و گفت: جایی میری؟؟
در حالی که ساعتمو به دستم میبستم، گفتم: خونه رئیس دعوتم…
مامان از رو مبل بلند شد و در حالیکه به سمتم می اومد با نگاه خاص و معناداری بهم گفت: حالا… خبریه؟ اینقدر تیپ زدی؟
برای تیپ زدنم منظور خاصی نداشتم اصولا دوست داشتم مرتب و اتوکشیده باشم ولی نمی دونم چرا سیمین به ذهنش زده بود خبریه!!!
با خونسردی گفتم: نه بابا ….چه خبری میتونه باشه.
سیمین خنده ای کرد و گفت: این کت و شلوار و بوی عطر تلخ و موهای واکس زده… میتونه خیلی حکایتا داشته باشه…
خنده ای کردم و گفتم: فکر بد نکن… مامان جون.
نگام کرد و گفت: ببینم این آقای رئیس… دخملم داره؟؟
لبخند رو لبم خشکید، بلافاصله گفتم: یعنی میخوای بگی من به خاطر مستانه… اینجوری تیپ زدم؟؟
خندید، برقی تو نگاهش درخشید و گفت: پس اسمشون مستانهس…!
تندی به سمت درب خروجی رفتم و گفتم: اینو بدون… مامان…
به سمتش برگشتم و ادامه دادم: خدا یکی، نهالم یکی…