ناول تایم، دانلود رمان های پرطرفدار عاشقانه و جذاب بصورت رایگان ایرانی و خارجی جدید همراه با دانلود رایگان PDF بهترین رمان های آنلاین بدون سانسور در سایت ناول تایم.
متن کامل رمان داستان همیشگی اثر ایوان گنچاروف دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)
داستان همیشگی قصه پسر ۲۰ ساله روستایی به نام الکساندر آدویف است. تک پسرِ لوسِ مادری احمق. مادر بیوهای که پسرش را با ناز و نوازش بزرگ کرده و او را برای زندگی در شهر (سنت پیترزبورگ) راهی میکند. الکساندر چیزی درباره زندگی در شهر نمیداند اما ما میدانیم که او در زندگیاش فقط شعر سروده و به خاطر نوشتههایش در روستا نام و اعتباری هم داشته است. در بدو ورود به شهر با اکراه از سوی عمویش پذیرفته میشود. در اولین ملاقات ما با پیوتر، او غرق مطالعه نامهای است که ادعا میکند از طرف کسی نوشته شده که با والدینش دوستی و رفاقتی دیرینه داشته است. چند صفحه قبل البته میخوانیم که پیوتر نامهای را به چهار قسمت پاره کرده و آن را در سطل آشغال زیر میزش میریزد! …
پرده ای از رمان داستان همیشگی
زندگی آلکساندر به دو بخش تقسیم شده بود. صبحها به کار اختصاص داشت: در میان پروندههای گرد آلود به جستجو میپرداخت، مطالب بسیاری فراهم میآورد که هیچ ارتباطی با او نداشت و بر کاغذ میلیونها پولی را حساب میکرد که از آن او نبود اما گه گاه مغزش از کار کردن برای دیگران امتناع میورزید. قلم از لای انگشتانش فرو میلغزید و «رؤیاهای طلایی» که پیوتر ایوانیچ از آنها بسیار دلخور بود، تسخیرش میکرد. در چنین لحظاتی آلکساندر پشت به صندلی پله میداد و در ذهن خود در نواحی پر نشاط به پرواز در میآمد، به آنجا که نه کاغذ بود و نه جوهر، نه چهرههای بیگانه و نه لباسهای اداری. جایی که آرامش، حلاوت و
خنکا فرمان میراند، آنجا که گلها رایحه خویش را در تالاری به ظرافت آراسته میپراکندند، تالاری که ترنم پیانویی آهسته از آن بیرون میخزید، آنجا که طوطی در قفسش به بالا و پایین میجست و بیرون در باغ شاخههای درختهای غان و بوتههای یاس کبود تن به نسیم ملایم داده بودند و ملکه همۀ اینها «او» بود… گرچه آلکساندر صبحها در اداره بود، اما روحش به جزیرهای سفر میکرد که ویلای لیوبتسکیها در آن قرار داشت و عصرها با گوشت و پوست و با تمام وجود در آنجا حاضر میشد. بیایید نگاهی غیر محتاطانه بر شادی وی افکنیم. آن روز روز داغی بود. یکی از روزهایی که به ندرت در پترزبورگ پیش میآید. آفتاب
گشاده دست بر کشتزارها میتابید، ولی خیابانهای پترزبورگ را میسوزاند و شعاعهایش که پیاده رو را داغ کرده بود، از سنگ فرشها باز میتابید و پیادهها را نیز میسوزاند. مردان و زنان با سرهایی افکنده آرام راه میرفتند و سگها که زبانشان از دهان بیرون بود، به این طرف و آن طرف میدویدند. شهر مثل یکی از آنهای افسانهای شده بود که به اشارهٔ عصای جادوگر همه چیز در آن سنگ تبدیل شده است. هیچ درشکهای بر سنگفرش خیابان غرش کنان نمیگذشت سایبانها چون پلکهایی بر هم افتاده، بر روی پنجرهها خم شده بود جاده مانند کف پارکت میدرخشید. پیاده روها کف پای مردم را میسوزاند همه جا ساکت و ملال آور بود …
ناول تایم، دانلود رمان های پرطرفدار عاشقانه و جذاب بصورت رایگان ایرانی و خارجی جدید همراه با دانلود رایگان PDF بهترین رمان های آنلاین بدون سانسور در سایت ناول تایم.
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناول تایم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.