دانلود رمان مجموعه استنتون [سه جلد] از نویسنده تی ال سوان کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، بزرگسال
تعداد صفحات: 3000
خلاصه رمان: اون مثل یه مادهی شیمیایی میمونه که نمیتونی مجذوبش نشی. شهوانی، شیرین، و به طرز آزاردهندهای کامل بود وقتی که ۷ سال پیش ترکش کردم. بدنم، حسی که وقتی زیرم بود رو به یاد میاورد و دوباره اون رو میخواد. قلبم به یاد میآورد که چطوری شکسته و میخواد تا اونجا که ممکنه دورتر بشه. اما اون همه جا هست، منو آزار میده، شکنجهام میده، تمام دلایل منطقی رو نقض میکنه. من باید اون رو فراموش کنم، ادامه بدم و اون رو از قلب و ذهنم خارج کنم، اما برای انجامش باید برای اخرین بار اون رو داشته باشم.
با یه بوسه شروع شد. ما هرگز نمیخواستیم عاشق شیم. اما من 17 سالم بودم و بی خیال و اون 19 ساله بود، زیبا و ممنوع. خانوادههامون هرگز قبول نمیکردن… و من برای نجات آیندهاش قلبش رو شکستم. حالا پسری که 7 سال پیش دوستش داشتم، مردیه که نمیتونم داشته باشم. اون به چیزی تبدیل شده که بدن من میخواد، قلب من میخواد… و نجابتم رو زیر سوال میبره.
قسمتی از رمان مجموعه استنتون :
میتونم درد توی صدای ناتاشا رو بشنوم و مثل چاقو به قلبم فرو میره. «تاش، ما طرف اون رو نگرفتیم. این ماجرا اینقدر سیاه و سفید نیست». بریجیت آهسته میگه. «میدونم،» ناتاشا با عصبانیت جواب میده. «تاش، اون بیش از دو ماه ازت خبری نداشت.» بریجیت با آهی میگه. «چون داغون بودم. تازه پدرم رو کشته بودم. کامرون، تو اونجا بودی، دیدی وقتی به دیدنم می اومدی چطور بودم. واقعاً سرعقل بودم؟» «نه،» آهسته جواب میده. «میدونم که همتون جاشوا رو دوست دارین و دارین سعی میکنین کمک کنین. من جاشوا رو دوست دارم، همیشه دوستش خواهم داشت، ولی اون من رو به اون شکلی که نیاز دارم، دوست نداره».
«این چرنده و خودت هم میدونی». کامرون با عصبانیت جواب میده. «میخوای بدونی عشق چیه، کامرون؟ من با مردی دو سال و نیم رابطه داشتم که من رو دوست داشت و نتونستم خودم رو مجبور کنم که باهاش رابطه جنسی داشته باشم». آهسته جواب میده. سرم رو توی دستام میگیرم و گوش میدم. «میخوای بدونی چرا؟» «بهم بگو»، کامرون با تمسخر جواب میده. «چون هنوز عاشق جاشوا بودم. احمقانه فکر میکردم که بدنم مال اونه و هیچوقت نمی تونستم مثل اون بهش خیانت کنم. هفت سال. هفت سال کوفتی، دیدم که با هر زنی توی آمریکا خوابید و هنوز نتونستم حتی با دوستپسر خودم بخوابم.»
«این تقصیر اون نیست. اون تصمیم خودت بود». با عصبانیت جواب میده. «دقیقا، درست مثل اینکه این تصمیم منه. من اون زندگیای که جاشوا داره رو نمیخوام. زن ها، پارتی ها، دوست های کوکائینی. همش چرت و پرته، هیچ علاقه ای بهش ندارم.» «جاشوا نمیتونه گذشته اش رو عوض کنه. الان گذشتهاش رو نمیخواد». کامرون با عصبانیت جواب میده. «یه نکته خوب دیگه». آدریان به کامرون اشاره میکنه و کامرون هم لبخند میزنه و سرش رو تکون میده. «فعلا، کامرون، این چیزی نیست که فعلاً بخواد. میدونی وقتی بچه بودم، همیشه رویای یه مردی رو داشتم که من رو دوست داشته باشه، کامرون.
هیچوقت توی رویاهام، قهرمانم بهم نگفت، ببخشید که با اون زن خوابیدم… اشتباهی شد. اون رابطه جنسی برام مهم نبود. رابطه جنسی برام مهمه و اگه نمیتونم کسی رو ببخشم که به این راحتی اون رو میفروشه، این تصمیم منه و انتظار دارم بهعنوان دوستم حمایتم کنین و نه فقط جاشوا رو. هیچکدومتون نمیدونین چه رنجی رو دارم تحمل میکنم و اینکه همهتون اونجا نشستین و من رو قضاوت میکنین و به سرد بودن متهمم میکنین، قلبم رو میشکنه». میتونم صدای گریه ناتاشا رو بشنوم. چشام رو میبندم و از اینکه اینقدر گند زدم، پشیمونم. خدایا، من یه خرابکار تموم عیارم.
اون مثل یه مادهی شیمیایی میمونه که نمیتونی مجذوبش نشی. شهوانی، شیرین، و به طرز آزاردهندهای کامل بود وقتی که ۷ سال پیش ترکش کردم. بدنم، حسی که وقتی زیرم بود رو به یاد میاورد و دوباره اون رو میخواد. قلبم به یاد میآورد که چطوری شکسته و میخواد تا اونجا که ممکنه دورتر بشه. اما اون همه جا هست، منو آزار میده، شکنجهام میده، تمام دلایل منطقی رو نقض میکنه. من باید اون رو فراموش کنم، ادامه بدم و اون رو از قلب و ذهنم خارج کنم، اما برای انجامش باید برای اخرین بار اون رو داشته باشم.
با یه بوسه شروع شد. ما هرگز نمیخواستیم عاشق شیم. اما من 17 سالم بودم و بی خیال و اون 19 ساله بود، زیبا و ممنوع. خانوادههامون هرگز قبول نمیکردن… و من برای نجات آیندهاش قلبش رو شکستم. حالا پسری که 7 سال پیش دوستش داشتم، مردیه که نمیتونم داشته باشم. اون به چیزی تبدیل شده که بدن من میخواد، قلب من میخواد… و نجابتم رو زیر سوال میبره.