رمان معمای صندوق بغداد

متن کامل رمان معمای صندوق بغداد اثر آگاتا کریستی دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)

مجموعه ده داستان: چگونه گیاهان باغ شما رشد می‌کند؟ قطار سریع السیر پلی مت، سرقت اسناد یک میلیون دلاری، لانه زنبور، مصیبت خانه ویلایی مارسدن، دو سر نخ، معمای صندوق بغداد، سرقت یاقوت سلطنتی، ماجرای مجلس بالماسکه ویکتری، معمای کلبه شکارچیان …

پرده ای از رمان معمای صندوق بغداد

سرگرد ریچ از دوستان قدیمی خانم و آقای کلی تن بود و در آن روز، یعنی دهم مارچ کلی تنها دعوت سرگرد ریچ را قبول کرده بودند و می‌خواستند به خانه او بروند و آن شب دور هم باشند. اما حدود ساعت هفت و نیم، کلی تن به دوست دیگرش سرگرد کرتیس می‌گوید که از او خواسته‌اند سری به اسکاتلند بزند و او می‌خواهد با قطار ساعت هشت به اسکاتلند برود. بعد می‌گوید: فقط می‌توانم سری به جک (ریچ) عزیز بزنم و موضوع را برایش بگویم. البته مارگاریتا خودش می‌رود. متأسفم، ولی جک حتماً وضعیت مرا درک می‌کند. و همین کار را هم می‌کند. بیست دقیقه به هشت به خانه سرگرد ریچ می‌رود. در آن موقع سرگرد خانه‌اش نبوده اما

مستخدمش که آقای کلی تن را خوب می‌شناخته از او می‌خواهد که تشریف داشته باشند تا سرگرد بیاید. آقای کلی تن می‌گوید: وقت ندارم اما می‌آیم تو و یادداشتی برای سرگرد ریج می‌گذارم. چون می‌خواهم زود بروم به قطار برسم. برای همین مستخدم او را به اتاق پذیرایی راهنمایی می‌کند. پنج دقیقه بعد، سرگرد ریچ که حتماً بدون اینکه مستخدم بفهمد وارد خانه شده بود، در اتاق پذیرایی را باز می‌کند و مستخدم را صدا می‌کند و به او می‌گوید برود برایش سیگار بخرد. وقتی مستخدم با سیگارها بر می‌گردد، اربابش را می‌بیند که تنها در اتاق پذیرایی نشسته و طبعاً فکر می‌کند که آقای کلی تن خانه را ترک کرده است. کمی بعد، میهمانان

که عبارت بودند از خانم کلی تن‌، سرگرد کرتیس و آقا و خانم اسپنس از راه می‌رسند. بعد، آن‌ها تمام شب را وقت می‌گذرانند و بالاخره، مهمان‌ها کمی بعد از نیمه شب خانه را ترک می‌‌کنند. صبح روز بعد، وقتی مستخدم به اتاق پذیرایی می‌رود تا آن را تمیز و مرتب کند، چشمش به لکه‌های ناجور و رنگ پریده‌ای بر روی قالی و در زیر و جلو صندوقی معروف به صندوق بغداد (که سرگرد ریچ آن را با خود از مشرق زمین آورده بود) می‌افتد و یکه می‌خورد. و بعد بی‌اختیار در صندوق را باز می‌کند و مردی را در آن می‌بیند که پاهایش روی شکمش جمع شده و کاردی در قلبش فرو رفته است؛ و وحشت می‌کند. بعد مستخدم وحشت زده به سرعت از …