با پشت دست اشکام رو پاک کردم و به اتاق خودم و قباد رفتم نامه رو، روی پاتختی گذاشتم تا قباد که اومد خونه بخونتش. برای اون هم علت خودکشی ربکا یه علامت سوال گنده بود به سمت حموم رفتم تا دوش بگیرم، باید برای الینا غذا درست میکردم. داشتم لباس هام رو در میآوردم که چشمم به گوشیم خورد. پوست لبم رو جوییدم و با استرسی که به دلم چنگ انداخته بود شمارهی فواد رو گرفتم. خاموش بود. پیکم رو پر از مشروب کرد و جلوم گرفت با اخم هایی که توی هم دیگه گره خورده بودند، نگاهش کردم سامیار- الان بهتری؟ پیک رو سر کشیدم و قیافم از مزهی تلخش در هم شد. سر تکون دادم و گفتم خوبم چرا انقدر دیر اومدی؟ –تو که از خونه زدی بیرون، موندم پیش نگار یکم – باهاش صحبت کردم خرابکاری دیگه ای که به بار نیاوردی؟ بی توجه به سؤالش پرسیدم چه صحبتی؟
–پوف کلافه ای کشید راجب بیماریت بهش توضیح –مشتم رو روی میز کوبیدم !تو غلط کردی –لحظه ای تعجب کرد اما بعد اون هم اخماش رو توی هم فرو برد غرید، چته؟ اثر قرصا رفت باز؟ – پوزخندی بارش کردم و نگاهمو ازش گرفتم صدای موسیقی متال بار، مغزم رو آروم میکرد هر فریادی که خواننده میزد، همراه با ضرب گیتار الکتریک روحم رو میبرد به سالها پیش که برای اولین بار متال گوش دادم. متال سبکی از موسیقی خشن هستش که متن های ( عموما انزجار و تنفر از زمین و زمان داره همراه با ریتم تند و گیتار الکتریک به علاوه ی درامز بالا. خواننده عموما توی آهنگ داد میزنه و صدای کلفتی داره. دردت چیه فواد؟ هر بلایی تونستی سر دختر بیچاره – آوردی حقشه بدونه با یه آدم عادی طرف نیست و مشکل روان پریدم وسط حرفش و توی صورتش براق شدم !باز شروع نکن!
من حالم خوبه –تمسخر آمیز خندید حالت خوبه؟ کدوم آدم سالمی به دوتا دختر حمله –میکنه و بعد اینکه یکیشون رو توی زیرزمین حبس کرد، به اون یکی … میکنه؟ جای کتکات رو بدنش مونده بود! اینجوری قرار شد ازش محافظت کنی؟ کلافه سرم رو میون دستام گرفتم سامیار همیشه زیاد حرف میزد وراجی هاش، سرم رو میبرد دائما نصیحت میکرد و سعی داشت راه درست رو بهم نشون بده. در این مواقع یادش میرفت که من به حرف کسی گوش نمیدم. بخش بزرگی از دارایی عامر و فروختم به حنیف – طبق قرارداد هایی که امضا زدم حتی خونه ای که توش زندگی میکنه الان به نام حنیفه. پوزخند زد و نخی سیگار روشن کرد زیر لب زمزمه کرد !طبق معمول، عوض کردن بحث –خودم رو جلو کشیدم و از فاصله ی نزدیک تر بهش نگاه کردم.
نگار دختر 20 ساله ای که سوار ماشین مرد مسن و پولداری میشه تا تیغش بزنه بی خبر از اینکه اون مرد رئیس یک باند مافیا در دبی هست و میشه سوگلیِ شیخ! اما به محض ورود به عمارت عاشق فواد، پسر شیخ میشه و اونا رابطه عاشقانه و پنهانیشون رو شروع میکنن. همه چیز از اونجایی شروع میشه که شیخ وسط سکس نگار و فواد سر میرسه و....