دانلود رمان فتح شکست از sahar parichehr کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
تعداد صفحات: ۷۴۷
خلاصه رمان:
هیجده سال از ورشکستگی کارخونه ایرج میگذره و حالا به کمک دو تا دامادش کارخونه سر و سامونی گرفته… داستان درباره زندگی خصوصی و شخصیت بچه های ایرج و مشکلاتی هست که دشمن ایرج برای کارخونه ایجاد میکنه… -ماهرخ (دختر بزرگ خونواده) ۵ ساله که با شوهرش سیاوش رابطه ای نداره و در استانه طلاقه. -بهرخ (دختر کوچیکتر) به تازگی با سیاوش ازدواج کرده و مشکلات خودشونو دارن. -فرخ (پسر بزرگ خونواده) که خودشو مسئول خونواده میدونه قرار بود با دختری ازدواج کنه ولی… _شاهرخ (ته تغاری خونواده) پسری سر به هوا و شیطونه که به دلایلی اصرار به ازدواج با دختر عموش داره …
قسمتی از رمان فتح شکست :
گلبرگهای زرد داوودی را روی سنگ سیاهی که بهرخ با آب شسته بودش ریخت اعداد حک شده روی سنگ شش سال از رفتن این زن را خبر میداد.
همان که با رفتنش نیمی از وجود ماهرخ انگار در خاک خوابید.
-هربار که میام اینجا احساس میکنم مامان بدری میشینه کنارم و دست مث همون موقع ها دور و برمه و هوامو داره.
بهرخ را نگران دید چیزی در دلش تکان خورد. شبیه کاسه ای پر از آشفتگی.
-چرا ساکتی؟
-مخت تعطیله خواهر .من کی تو قبرستون آروم میشه؟
-خیلی حس غریبی داره.
-طبیعیه هیچ چیزی غریب تر از مردن نیست.
دست روی حروف اسم مامان بدری کشید. حرکت دستش با نشستن دست بهرخ رویش متوقف شد.
-منو کشوندی اینجا خب حداقل حرفاتو بزن.
-خجالت میکشم ازش.
بهرخ فقط نگاهت تَرَش را نگاه کرد.
-شرمندشم که امروز دستم رو عزیز دردونش بلند شد. شرمندشم که مواظب ایرجش نیستم شرمندم که تو و فرخ پنج ساله به خاطر من با هم قهرین.
شرمندهی قولی ام که بهش دادم. قولی که گفتم حواسم بهتون هست. من بد قولی کردم قول دادم سیاوشو خوشبخت کنم. من قولمو…
-ببخشید ولی درباره ی هرکی شرمنده باشی شرمندگیت در قبال خوشبختی سیاوش مسخره ست ماهرخ. اونی که باید شرمنده باشه سیاوشه نه تو.
از کنار ماهرخ گذشت و تق تق پاشنهی کفشش گوشهای ماهرخ را خراشاند.
-میرم تو ماشین زود بیا.
چشم های ماهرخ تا کنار ماشین دنبالش کرد.
میبینی چه اژدهایی شده مامان بدری، من حریف این میشم؟ برم تا قورتم نداده …