دانلود رمان سیگار سناتور از بهار سلطانی کاملا رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۳۱۶۵
خلاصه رمان :
من فرهاد صوفی بعداز ۲سال و بردن بزرگترین مسابقه رالی ترکیه، به خونه برگشتم. هنوز لباس های مسابقمو درنیاورده بودم که گفتن باید رخت دامادی به تن کنی!! تا از بی آبرو شدن عروسی که قرار بود عروس برادرم بشه جلوگیری کنم!! چون فرزین درست قبل از خواندن خطبه به طرز مشکوکی ناپدید میشه و دختر حاج فتاح رو سر سفره بی داماد میگذاره و اگر حاج فتاحی که یک روستا به سرش قسم میخورند بفهمه حمام خون راه می افته!!
قسمتی از رمان سیگار سناتور :
یک دستم را به نرده چوبی راه پله گرفته و با دست دیگرم چمدانم را حمل می کردم و پاهای بی رمقم را روی پلکان می کشیدم.
داشتند به سختی دنبالم می آمدند. بیچاره تک تک اعضای وجودم… قلب شکسته و دل پرخونم!
در انتهای پله ها فرناز با چشمانی غمزده و نگران ایستاده و مرا می پایید.
دنیایی که می خواستم بسازمش وارونه شده بود و من فقط نظاره گر آوار شدن آرزوهایم بود.
چرا کاری از دستم بر نمی آمد؟ چرا نمی توانستم تکه های آرزویم را به هم بچسبانم!
روی آخرین پله نشستم و نگاهم میخ جلویم شد. وقتی بچه بودیم بیشتر از فرزین هوامو داشت، تو بازی، تو دعوا…
فرناز کنارم نشسته و داشت از ریز خصوصیات برادرش برایم میگفت نگاهش که کردم، لبخندی پهن صورتش را تصرف کرد.
فرهاد قلب مهربونی داره اگه می بینی باهامون زیاد ارتباط برقرار نمیکنه؛ چون دوساله از ما دوره…
دستانم را در دست گرفت و محکم فشرد.
خیال رفتن از ایران کلاً هوش و هواسشو برده و به هر دری می زنه تا بتونه پول رفتنشو جور کنه…
این… این شب نیومدنشم مال همین مسابقه بازياس.
جمله آخرش را با تردید گفت و نگاه گرفت.
