خلاصه کتاب
ماری دختر جسور و بلندپروازی است که برای رسیدن به خواستههایش میجنگد. به عنوان یک بلاگر معروف اینستاگرامی، همیشه در مرکز توجه است، اما در قلبش تنها یک آرزو دارد: عشق آراز، پسرعمویش. سالهاست که عاشق اوست، اما آراز هرگز به او توجهی نکرده است. تا اینکه یک روز، حادثهای رخ میده، آراز تصادف میکند و به کما میرود. وقتی به هوش میآید، حافظهاش را از دست داده است. ماری از این فرصت استفاده میکند و به او میگوید که آنها قبلاً رابطهی عاشقانه داشتهاند و قرار بوده ازدواج کنند. آراز، که چیزی به خاطر نمیآورد، حرفهای او را باور میکند و آنها ازدواج میکنند. اما آیا این راز برای همیشه پنهان میماند؟ ...