خلاصه کتاب
سایه دختر یتیمی است که همراه عمه و دخترعمهاش زندگی میکند. دانشجویی سرزنده و شیطان که گاهی برای تأمین هزینههای زندگی با پسرها رابطه موقتی برقرار میکند و بعد آنها را رها میسازد. اما وقتی نوید، استاد دانشگاهش، او را برای همکاری به شرکتش دعوت میکند، سرنوشتش تغییر میکند. اینجا با فرهان، رئیس شرکت و مالک عمارتی که عمهاش در آن کار میکند، آشنا میشود. ورود سایه به این عمارت پرده از رازهای تاریک گذشتهاش برمیدارد ...