خلاصه کتاب
افرا ملک یه دختر سرتق و پرروئه که برای کار کردن به زور وارد مزرعه بزرگ تارخ نامدار میشه که همه بلانسبت عین سگ ازش میترسن… روز اول رئیسش رو با کارگر اشتباه میگیره و سوتی پشت سوتی… حالا تارخ میگه اخراجی... افرا میگه نمیرم. فکر کن این دوتا عاشق هم بشن این وسط… تارخ قصه خیلی جذابه اما دخترمون حسابی اعصابش رو می ریزه بهم...