خلاصه کتاب
چهار سال پیش، تابان _زنی که قلبش را به سامیار سپرده بود_ فهمید که او با بهترین دوستش ازدواج کرده است. در همان روزهای تلخ، فرزندش را نیز از دست داد. اکنون، پس از سالها، تابان بازگشته است؛ نه برای بازگشت به گذشته، بلکه برای انتقام. انتقام از خیانت، از معصومیت شکسته شده و آیندهای که از او دزدیده شد. او آغازگر این بازی نبود، اما قطعاً پایانی خونین برایش رقم خواهد زد ...