دانلود رمان آب و آتش از نویسنده فاطمه رنجبر کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات: 1058
خلاصه رمان: آتش، زنی که فکر میکند عشقش را کنترل میکند، با استخدام یک شوهر اجارهای سعی میکند معشوق اصلیاش را نگه دارد. اما وقتی متوجه میشود این مرد فقیر، گذشتهای مرموز دارد، بازی مرگباری آغاز میشود …
قسمتی از رمان آب و آتش
گوشی رو روی اسپیکر گذاشتم که با دو تا بوق جواب داد: سلام فواد. صدای جدی بود و انگار یکم ناراحت. -سلام خوبی؟ جانم؟! لبمو پیچ دادم با اخم گفتم: چیزی شده؟ نکته باز با سیما بحثتون شده؟ -نه. شکم رفت به اون روزی که خیلی تند از جمعشون رفتم سر تکون دادم مشکوک پرسیدم: نکته بابت اون روز ناراحتی؟ ببین اون پسره کی بود فکر کنم اسمش پویا بود اون واقعا داشت میرفت رو مخم خودتونم دیدین چقدر اون شب عصبی بودم. باز هم مجدد با همون ولوم صدای کمرنگ و آرومش جواب داد: نه اصلا از دست تو ناراحت نیستم دختر خوب بگو چی کار داری؟ فواد دو سال پیش تو جمعمون اومده بود و عاشق دوستم سیما شد.
از اون جایی که برادر نداشتم فواد برام مثل داداش بزرگترم بود. یادم میاد روزای اول خیلی جدی و سرد بودم باهاش اما خیلی سر به سرم گذاشت تا بلاخره یخم وا شد. فکر میکردم آدم دختر بازیه ولی نگاهش به سیما نسبت به من و بقیه دخترا فرق داشت. به مرور کنار اومدم باهاش و مثل دو تا رفیق و خواهر برادر جون جونی شدیم. با ذوق گفتم: پسر مشتلق بده. بیحوصله گفت: بگو آتش بگو دهنمونو صاف نکن بگو. با باد خالی دهن باز کردم: ای بابا توام که رو مدش نیستی بیانرژی! با مکث کوتاهی ادامه دادم: یادته یه پسره رو معرفی کردی بهم گفتی این بهترین سوژهاس برای ازدواج؟! جوابی نداد، متوجه شدم چیزی یادش نیومده،
برای همین با غر ادامه دادم: بابا، گفتم میخوام برم فرانسه پیش رامیار اما پدرم نمیذاره. تو بهم پیشنهاد ازدواج موقت دادی با اون پسره که تحقیق کردی راجبش تو کافه کار میکرد، یادت اومد؟ تند گفت: آها آره همونی که تو کافه کار میکرد گفتم کس و کار نداره؟! با خنده گفتم: ایول، آره. وای پسر فردا قراره با مادر و پدری که انتخاب کردم براش بیان خواستگاریم. با حرفی که زد یه تای ابروم رفت بالا. -میدونم. اخمی کردم و گفتم: از کجا؟! مکثی کرد و با من من گفت: ن… نه ب… بابا من از کجا بدونم؟! صدات شاد بود شک بردم میخواستم بگم میدونستم گفتم میدونم. بیخیال به حرفش خنده بلندی کردم و با ذوق گفتم: وای بلاخره راحت میشم! …