دانلود رمان شوفر از نویسنده ناشناس کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات:
خلاصه رمان: هانا، دختری فرهیخته اما کمتجربه، پس از یک مواجههٔ مرموز با مردی غریبه در شب، دچار دگرگونی درونی میشود. ورود او به خانهشان به عنوان راننده، رازهایی از گذشتهٔ خانوادگی را آشکار میکند. رابطهٔ آنها پر از کشمکشهای ذهنی، گفتوگوهای فلسفی و تعلیقهای عاطفی است تا جایی که هانا را وادار به بازتعریف هویت خود میکند. تم: کشف خود، قدرت انتخاب، و مرز بین وسوسه و عشق …
قسمتی از رمان شوفر
وقتی ارمان منو به کافهاش دعوت کرد نه نیاوردم. هنوزم دلم میخواست که هیراد و حذف کنم و به ادم هم سطح جاش بیارم. گفته بود بچهها هم هستن ولی با دیدنش تنها سر میز تعجب کردم. نشستم و گفتم: سلام، بقیه کجان؟ دستاشو زیر چونهاش زد و نگام کرد: دوس داشتم تنها باشیم؟ هانا جان من باید یه صحبتهای خصوصی باهات داشته باشم! با دهن نیمه باز نگاش کردم: صحبت کنیم! به کافه نسبتا خلوت اشارت کرد.-آره ولی تو دفترم. مخالفتی نکردم. کیفمو برداشتم و دنبالش به راه افتادم، همین که در رو بست. به بازوهام چنگ زد و منو چسبوند بهش. با تعجب و در حالی که سینهام از هیجان بالا و پایین میشد.
خیرهاش شدم. سیب گلوش میلرزید و نگاهش بین چشمهام میچرخید. هم زمان گفتیم: آرمان. -هانا.. سرم و پایین انداختم. حرارت چشماش داشت ذوبم میکرد. صداشو شنیدم: خیلی وقته تو فکرمی، خیلی وقته می خوامت! این اجازه رو بهم میدی هانا؟ و چونهمو گرفت و سرمو اورد بالا، منتظر بهم چشم دوخت. شکه نگاهش کردم انتظار نداشتم انقدر زود بهم درخواست بده و اینطور عجولانه، آرمان پر احساسی به نظر نمیرسید. آب دهنمو قورت دادم و نگاهش کردم چهره هیراد اومد جلو چشمم. اگه میدونست با یکی هستم چه عکس العملی نشون میداد؟ کنار میکشید یا تهدید میکرد؟ نباید بی گدار به آب میزدم. کمی به
عقب هدایتش کردم: آرمان من… مچ دستمو گرفت و منو به سمت خودش کشید: هانا میدونم تو هم ازت خوشت میاد! لبمو با زبون تر کردم. -الان گیج شدم، میتونی بهم فرصت بدی تا بهت جواب بدم! -به شدت منتظر اینم که باهام باشی، پس ازت جواب آره میخوام! لبخندی زدم: مرسی که در کم میکنی. دستمو ول کرد و من دیگه موندن رو جایز ندونستم. -باید برم. -میخوای برسونمت؟ دیدم با تاکسی اومدی. نمیدونستم بهش چی بگم. هیراد با دیدنش چه عکس العملی نشون میداد؟ اگه بهش میگفتم عاشق آرمانم کنار میکشید؟ باید امتحان میکردم ولی نه اینطوری. درخواست آرمان رو برای رسوندم رد کردم و بازم سوار تاکسی شدم …