دانلود رمان شوکا از نویسنده مهشید دهقان کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، معمایی، خانوادگی
تعداد صفحات: 610
خلاصه رمان: مرگ تنها عروس خاندان حسینی، باعث افسردگی نوه‌ی شش ساله‌ی آن‌ها می‌شود، شوکا روانشناس بنام و زبده‌ی شهر، در ازای درمان امیرعلی، معامله‌ای عجیبی با خانواده‌ی حسینی می‌کند …
قسمتی از رمان شوکا :
گاهی تصاویر خشن و رنگ های تیره به کار برده بود و گاهی هم رنگ های شاد و تصویر مرد و زنی که خود را میان صفحه به رخ می کشیدند… کودک بود و مادرش را می خواست و نمی توانستند بیش از این او را از نبود مادرش،بی خبر بگذراند. صفحه ی آخر را که نگاه کرد لحظه ای مات ماند… تپش قلبش به 1000 رسید و تمام تنش یخ بست. چطور ممکن بود؟ باورش نمیشد… به عکس زن و کودک که حتما تصویر خودش بود چشم دوخت… زنی میان صفحه بود و دستش بسته ای مربع شکل بود… عمیق تر نگاه کرد… تصویر در عین نامفهوم بودن و خط های کج و ماوج قابل فهم بود.
حتی سعی کرده بود تخت کنار اتاقش را بکشد و حتی پنجره را… آب دهانش را قورت داد… حاال دلیل رفتارامروز صبح امیرعلی را می فهمید … او از قبل این سناریو را در ذهن خود پرورش داده بود و حتما حکمتی در کار خدا بود… حتما! برگه را از دفتر نقاشی جدا کرد… بهتر بود این برگه پیش او می ماند. نگاهی دیگر به امیرعلی انداخت و به سمت آیین حسینی که بیرون از اتاق در انتظار او بود قدم هایی محکم برداشت. از اتاق که بیرون آمد ،آیین را تکیه زده به دیوار مقابلش دید. موجی از پریشانی صورتش را پوشانده بود. فوری قدمی جلو آمد. -چیست؟ -هیچی… آروم باشین.
خداروشکر االن خوابیده… بهتره بریم و اینجا صحبت نکنیم. و به برگه ی میان دستش اشاره زد. -این برگه دیدن داره… آیین نگاهی به برگه و نگاهی به صورت زیبا و مغموم زن روبرویش انداخت و کنی بعد که در سکوت گذشته بود او را به سمت سالن پذیرایی،راهنمایی کرد. دقایقی طوالنی بود که مقابل پدری نشسته بود که تمام زندگی اش را به زندگی تک فرزندش گره زده بود و با هر مشکلی، بیش از پیش خودش را باخت می داد و غم میان چشمانش بیشتر می شد… به حرکاتش نگاه کرد. برگه نقاشی شده را میان دستش تکان میداد و کمی بعد نگاهش را به زن مقابلش معطوف کرد.
مرگ تنها عروس خاندان حسینی، باعث افسردگی نوه‌ی شش ساله‌ی آن‌ها می‌شود، شوکا روانشناس بنام و زبده‌ی شهر، در ازای درمان امیرعلی، معامله‌ای عجیبی با خانواده‌ی حسینی می‌کند …
