خلاصه کتاب
به روزهای کهنه که برمیگردی ردپایی از اشتباهات میبینیم. اشتباهات کوچیک و بزرگی گاهی سایه اش تا ابد دنبالمون میاد. درست مثل سایه ی مرگ سرد و وحشت آور.. قصه یک زن یک مرد یک کودک و یک قوم تکرار میشه.هر کس به دنبال حرمت خودش میدوه. یکی حرمت دل و دیگری حرمت خون و هم خونی.. دیک قصه ای که ساده شروع میشه. ساده رو شاید این روزها طور دیگری باید معنا کرد چون سادگی و بغض و دلتنگی همراه هم میاد ...