خرید رمان از ناول تایم
از بازوان هیولایی به بازوان قاتلی پناه بردم... مردی که زبانش جز خشونت نمیشناخت. وقتی در چنگال چنین موجودی اسیر شوی، دیگر نمیخواهی جز به دستان خونین او لمس شوی. این قاتل بیرحم با آن جذابیت مرگبارش، با آن نگاه سرد و لبخند مسموم، یا گردنت را میشکند یا تو رو به نفس نفس میندازه ...