دانلود رمان ایاز و ماه از اکرم محمدی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۳۲۰۷
خلاصه رمان:
گاهی فقط یک قدم اشتباه میتواند کلاً آیندهات را بکوبد و از نو، با یک داستان دیگر بنویسد. مثلاً من الان باید در گمشتپه باشم، عروس بیگ مراد، نه در این اتاق بیمارستانی، کنار مردی که نمیشناسم… صدای بم و پرنفوذ دکتر شانههایم را بالا پراند. -اومدی تخمک اهدا کنی؟ مؤدبانهٔ فروش بود. سرم را تکان دادم. -اون پسره که باهات اومده… بیاراده و برنامه ریزی شده گفتم: شوهرمه… پوزخندی روی لبهای درشتش نشست. عینک را از چشم برداشت و روی میز گذاشت: شوهرته و حلقه دستت نیست؟
قسمتی از رمان ایاز و ماه :
چقدر گذشت؟ آسمان بیرون نارنجی بود که بیدار شدم.
در نوری که از پنجره به اتاق میتابید میتوانستم لقمه کنار بالشم را ببینم.
شامه ام از گرسنگی تیز شده بود، عطر نان و پنیر می آمد.
یک روز کامل خوابیدم و حتی گرسنگی باعث نشد بیدار شوم؟
یادم میآمد که اوایل ظهر بیدار شدم و به سرویس رفتم.
پتو و بالش… در آن لحظه فکر نکرده بودم از کجا آمده، اما لقمه نان و پنیر کنارم…
حتماً مهربان برایم گذاشته بود تا هر وقت بیدار شدم گرسنه نمانم.
نشستم و به دیوار تکیه زدم.
صدای بال زدن مرغ ها و شلوغ کردنشان میگفت کسی نزدیک لانه شان است.
این خانه پر از صدا بود. پر از نشانه پر از جنب و جوش…
میتوانستی چشم هایت را ببندی و گوش کنی و تصویر بسازی… بال زدن مرغ ها اطراف مهربان…
لقمه ام را خوردم هرچند دلم آن نان ضخیم قهوه ای صبح را میخواست با مغز گردو و کشمش.
از جایم که بلند شدم، تازه قابلمه کوچک روی بخاری را دیدم و بشقاب و قاشق، چنگال پای تخت را…