دانلود رمان بازی ملکه (گان سوم از سه گانه خانواده الماسی) از مهسا حسینی کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، معمایی، اجتماعی
تعداد صفحات: ۱۸۲۲
خلاصه رمان:
شهزاد مرموزترین نوه‌ی خانواده‌ی الماسی، تصمیم می‌گیرد از نیمه‌ی تاریکِ زندگی‌اش فاصله بگیرد اما برای آخرین بار بازی به راه می‌اندازد که از کنترل خارج می‌شود و با مردی گره می‌خورد که آن را تبدیل به بازیِ مرگ و زندگی می‌کند…
قسمتی از رمان بازی ملکه :
يوسف خیالِ ایستادن نداشت نگاهش را هم از شهزاد گرفته و به مقابل دوخته بود.
انگار که غریبه ای باشد فراموش شدنی!
شهزاد اما با چشم هایی که برقی از شرارت داشت نگاه به او دوخته بود نیشخندی کنج لبش نشاند و به محض اینکه کنار هم رسیدند از حرکت ایستاد:
-سرقفلی این هتل رو خریدی که از توش تکون نمی‌خوری؟ یا شایدم از همون چند ماه پیش به امید اینکه من بیام تو این هتل موندگار شدی؟
حرف شهزاد محاسبات یوسف را بر هم زد.
قطعا نمیشد از کنار این زن راحت رد شود ایستاد و روی پاشنه‌ی پا چرخید.
چشم به صورت او دوخت که انگار به سرگرمی جدیدش نگاه می‌کرد اما واقعا یوسف سرگرمی بود؟!
-انگار مافیاهام می‌تونن عاشق پیشه باشن!
شهزاد بود که بار دیگر به یوسف تلنگر میزد تا در مقابل او همان یوسف سرسخت باشد به او زیادی آسان گرفته بود.
-تموم شد؟
صدای بم یوسف به شهزاد یادآوری کرد که چقدر این مرد می‌تواند کاریزماتیک باشد.
-چی تموم شد؟
-حرفات!
جواب هایش کوتاه بود و این بی علاقه بودنش به مکالمه را نشان می‌داد اما شهزاد آدمی نبود که به خواسته‌ی کسی عمل کند.
با آرامشی که از صورتش مشخص بود جواب داد: بستگی به حرفای تو داره!
-حرفی نیست! شب خوش.
با این حرف خیال داشت از کنار شهزاد رد بشود که صدای او به گوشش رسید: باید آدرس خونه‌ت رو می‌فرستادی!
با صدای شهزاد از رفتن منصرف شد.
بار دیگر سمت او چرخید و نگاهی از بالا به پایین نثارش کرد …
