دانلود رمان نیم نگاه از فاطمه مفتخر کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۲۷۰۶
خلاصه رمان:
دختر قصه کافه داره و خیلی شیطون و شاده. پسر داستان اما خیلی جدی و مذهبیه! این دختر، پسره رو به زور سوار موتور می‌کنه، می‌برتش برف بازی، کله پاچه به خوردش میده، مجبورش می‌کنه نصف شبی از دیوار بالا بره.. دست تقدیر باعث میشه این دوتا آدم که هیچ شباهتی به هم ندارن، با هم رو به رو بشن و … داستان آقا سید و این دخترک شیطونمون به کجا ختم میشه؟! چی میشه که این پسرِ مذهبی عاشق این دختر میشه؟
قسمتی از رمان نیم نگاه :
برخلاف آفتاب گرمی که نور بکر سحر هنگامش را سخاوتمندانه خرج می‌کرد او عجیب یخ زده بود.
نگاهش یخ زده بود نوک انگشتانش هم… حتى حس می‌کرد قلبش هم قندیل بسته!
چشمان سرد و بی روحش که تضاد فاحشی با هوای مرداد ماه داشت.
بین هزاران تکه سنگ به گردش در آمد و روی یکی از آن ها متوقف شد، خواست قدم بردارد، نشد!
نه که نخواهد می‌خواست اما… پاهایش یاری نمی‌کردند.
پاهای سنگ شده اش را به زحمت حرکت داد.
انگشتانش را آنقدر دور گلدانی که در دست داشت فشرد که نوک هر کدامشان، سرخ و سفید شده بود!
خم شد و گلدانی که در دست چپ داشت را گذاشت سنگ قبری؛
بعد از گذشت حوالی پنج ماه، هنوز هم رینگی ساده، روی انگشت حلقه اش نشسته بود؛ رینگی که ماه ها بود شده بود طناب دار روحش!
کرخت، از پلاستیک بیرنگی که در دست دیگرش بود، گلاب را در آورد و قبری که لایه ای نازک خاک رویش نشسته بود را شست.
انگشتانش روی نام کسی که، روزی قرار بود خانم خانه اش بشود، به گردش در آمد.
چشمانش روی “آرزو” صالحی”ای که حکاکی شده بود روی سنگ سیاه به گردش در آمد …
