دانلود رمان خانم جذاب از یسنا یاسر کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۲۰۱۵
خلاصه رمان:
همتا دختر ساده ای که با مردی به نام حسام که دارای مشکل است ازدواج میکند اما شب اول عروسیشون اتفاقی میوفته که…
قسمتی از رمان خانم جذاب :
هنوز پام به تخت نرسیده بود که صدای اردلان همه موهای بدنم رو با هم سیخ کرد و به خودم لرزیدم.
اصوات کوتاه و نامفهوم میشنیدم ولی مطمئن بودم که اردلان اومده.
من صدای این ناقوس مرگ رو از هزار کیلومتری تشخیص میدادم.
گوشه تخت خودمو جمع کردم و سرمو توی بالش فشار دادم.
هیچی جز درد منتظرم نبود؛ درد و تحقیر و گناه…!
ملحفه رو روی سرم کشیدم و اجازه دادم اشک های گرم به سرعت روی صورتم بشینه. دلم خیلی پر بود.
با صدای در همه اندام های بدنم با هم فرو ریخت و حس کردم گوش هام سوت میکشه.
-خوابی همتا؟
صداش شبیه صدای کلاغ توی عصر پاییزی، شوم و ترسناک بود.
آروم ملحفه رو کنار زد و با دیدن صورت خیس از اشکم؛ اخم هاشو توی هم کشید.
تاب نگاه کردن به اون اخم ها رو نداشتم سریع چشم هام رو بستم و همزمان چند قطره گرم از چشمم فرو ریخت.
-چی شده باز؟
دماغمو بالا کشیدم و سعی کردم ملحفه روی صورتم بندازم ولی مانع شد.
با تشر گفت: مگه نگفتم برا من ناز نیا؟ ها؟؟
سکسکه ای از ترس کردم و اردلان مجبورم کرد روی تخت بشینم.
صورت استخوانی و چشم های درشت شده اش اون لحظه برای من از همه قصه های ترسناک بچگیم ترسناک تر بود.
-زبونتو موش خورده؟ مگه جن دیدی بچه؟
داشت عصبی تر میشد؛ اصلا دلم نمیخواست عصبانیتش کاری دستم بده
برای همین خودمو جمع کردم و با صدای ضعیفی نالیدم: میخوای بازم اذیتم کنی..؟!
عاقل اندر سفیه نگاهم کرد و از جا بلند شد. چند قدم توی اتاق راه رفت و روی پاشنه چرخید …