دانلود رمان چقدر تنهایی بی رحمه از فاطمه خاوریان کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۳۹۱
خلاصه رمان:
داستان در مورد پسری به اسم وحید ثباتی است که خیلی هم شوخ و به قول معروف کله شقه… توی عالم مجردی خودش با گروه دوستانه ای دارن خوش میگذرونده تا اینکه دختر عموش به اسم غزل برای ادامه تحصیل از شیراز به تهران سفر میکنه و علی رغم اصراری که برای رفتن به خوابگاه داشته اما بنا بر خواست عموش داخل خونهی اون ها مستقر میشه… این موضوع باعث میشه تا وحید و غزل پا به دنیای احساسشون بگذارند… اما…
قسمتی از رمان چقدر تنهایی بی رحمه :
صبح وقتی از خواب بیدار شدم هنوز حالم از حرفای کتایون گرفته بود ولی سعی کردم بهش فکر نکنم چون دیگه کار از کار گذشته بود مامان وارد اتاقم شد و گفت: عه بیدار شدی پاشو مامان پاشو آماده شو برو. -کجا برم؟! -وا… مگه نگفتم خوبی شما؟! -نه والا… اینقدر هولم که نمیدونم باید چیکار کنم!
با ذوق گفتم: قراره خواستگار بیاد واسم؟! با حرص گفت: وحید…! -جونم.. -قراره غزل بیاد باید بری فرودگاه دنبالش همین الان زن عموت تماس گرفت. یکدفعه توی فکر فرو رفتم که گفت: چیشدی؟ -هان… هیچی الان بلند میشم، شما چرا هولی؟ -نمیبینی خونه رو سر و وضع خودمو… اصلا هیچی
رو به راه نیست! -مادر من مگه غریبه میخواد بیاد؟ خونه که مثل دسته گله نباشه هم افاق هست، خودتم که ماشالا از جوون هیجده ساله بهتری! -برو زبون نریز من برم به کارام برسم. -چشم. بعد از گرفتن دوش شلوار جین آبی رنگمو به تن کردم و لباس سفید و کت اسپرت مشکی رنگمو پوشیدم،
موهامو به حالت همیشه شونه زدم و ساعتمو به مچ دستم بستم. خلاصه شدم یه پارچه اقا. از پله ها پایین و گفتم: مامان من رفتم… -وحید مامان. -جانم؟! -ببین سعی کن یکم دیر بیاریش خونه خب؟ با خنده پرسیدم: چرا؟ -میخوام واسه ناهار سنگ تموم بزاریم دوجور ناهار پختم ولی کمه…!